❤️عاشق خدا❤️



سلام دوستان، خوبید انشاالله؟

دارم کتابی قدیمی با اسم "آداب معاشرت (برای همه)" رو مطالعه میکنم، همونطور ک از اسمش پیداشت میخوام از نکاتش عکس بندازم و در مگا آپلود کنم تا شما هم از نکاتش بهره ببرید.

دقت کنید مگا یک فضای ابری هستش که پوشهء اختصاصی این کتاب رو در اون آپلود میکنم شما میتونید با کلیک بر روی لینک وارد پوشه شده عکس هارو بخونید یا کل پوشه رو دانلود کنید.

اول اینکه تا وقتی من کتاب رو بخونم و عکس نکاتشو واسه تون آپلود کنم این مطلب رو پین شده در بالای وبلاگ میبینید و وقتی از حالت پین خارج شد یعنی کتاب تمام شده و تمامی نکات آپلود شده اند، آپلود های جدید در پوشه با همین لینک قابل مشاهده میباشند.

دوم اینکه اگر لینک قابل مشاهده نبود بنده رو با یک نظر مطلع کنید تا لینک جدید جایگزین شده و در دسترس عموم قرار بگیره.

با تشکر پوریا قلعه


.:برای دیدن پوشه کلیک کنید:.


وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ


و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جانشان را می‌گیرند و بر صورت و پشت آنها می‌زنند و (می‌گویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهی خورد)!



سلام، امام علی (ع) گفته ای دارن من با به یاد آوردنش مو ب تنم سیخ میشه فرمودن" من هرچیزی رو میبنم قبل از دیدن خود اون، خدا را میبینم" بله،. همهء اطراف ما پر از

ادامه مطلب

وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ


و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است؛ و (برای کسانی که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمی نزد خداست!



سلام دوستان. من یک عقیده دارم دنیایی که قدرت خدا سر تا سر اون مثل بارون جاریه و همه رو در بر گرفته مثل یک هزار تو هر لحظه و هر روز امتحان های کوچیک و بزرگ داره که همه ما در هر جایی هستیم نتیجه رد شدن از مسیریه که خودمون انتخاب کردیم مثلا فک کنید یک جوون به یکی از انتخابای مهم خودش میرسه و اون سیگار کشیدن یا

ادامه مطلب

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ


و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود!) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!


سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان، امیدوارم در پناه حق تعالی خوب و سلامت باشید

قربون خدا برم، یجا نوشته بود خدایا هرکی تو رو داری همه چی داره کسی ک تورو نداره چی داره؟! واقعاً چی داره؟؟؟ "هیچی" نداره هرچی هم داره واقعا بدرد نمیخوره شاید بدرد عیش و نوش این  ٢ روز دنیا اونم اگه از گلوش پایین بره ک بعید میدونم. ما لحظه لحظه هر تنفس هر ضربان قلب به یاری خدا نیاز داریم.

نفس! کنترل کردش چقدر سخته. نفس اگر کنترل نشه و افسار پاره کنه خخخ یعنی مگه تا خود جهنم دنبالش کنی تا بگیریش (ک دیگه فایده نداره!)

این سری افراد دنیا پرست به سگ تشبیه شدن ک واسم جالب و بیادماندی خواهد ماند. یا حق 


آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود. 

پدر او کفش های افراد مهم ی را تعمیر می کرد.

لینکلن پس از سالها تلاش، 

به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.

در اولین سخنرانی او در مجلس سنا،

نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند. 

یکی از نمایندگان مخالف، با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد:

آبراهام! 

حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!

آبراهام لینکلن لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد: 

من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.

چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی! من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم.

آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم. 

با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام. 

پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت، با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود.

یکی از اقدامات مهم او خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری بود.

و در پایان جمله ی معروف او:

معیار واقعی ثروت ما این است که اگر پولمان را گم کنیم، چقدر می ارزیم"



سلام، خوب هستید؟

میخوام یک پوشه رو واستون به اشتراک بزارم که میتونید تکست گرافی هایی که میزارم ببینید و بخونید

این اولین پوشه اس، اگر درایو متعلق به این پوشه فول شه لینک دومین پوشه رو میزارم

اول اینکه یادتون باشه تا پوشه دوم معرفی نشده، تکست گرافی های جدید داخل این پوشه آپلود میشه

دوم اینکه اگر لینک پوشه زیر مشکل داشت با نظر من رو مطلع کنید

امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.


کلیک کنید


چند توصیۀ بسیار زیبا از "پیکاسو" برای آرامسازی:

اوّل : تمام عددهای غیرضروری را از زندگیت بیرون بریز!!!!

این عددها شامل: سن، قد، وزن و سایز هستند

دوّم : با دوستان شاد و سرحال معاشرت کن.

سوّم: به آموختن ادامه بده و همیشه مشغول یادگیری باش.

چهارم : تا می توانی بخند.

پنجم: وقتی اشک هایت سرازیر می شوند: آن را بپذیر! تحمل کن! و به پیشروی ادامه بده. 

ششم: رنگ های مشکی و خاکستری و تیره را از زندگیت پاک کن.

هفتم :احساساتت را بیان کن، تا هیچ وقت زیبایی هایی را که احاطه ات کرده اند را از دست ندهی.

هشتم :شادی هایت را به اطرافت پراکنده کن.

نهم: با حدّ و حصرهایی که گذشته به تو تحمیل کرده مبارزه کن.

دهم : از بهترین سرمایه ات که سلامتی ات است؛ بهره ببر.

یازدهم: از جاده خارج شو و از شهر و کشورهای غریب دیدن کن.

دوازدهم: روی خاطرات بد توقف نکن فراموشش کن.

سیزدهم: هیچ فرصتی را برای گفتن دوستت دارم به آن هایی که دوستشان داری، از دست نده.

چهارده:همیشه به خودت بگو که: زندگی تعداد دم و بازدم های مکرر نیست، بلکه لحظاتی است که، قلبم" می تپد


فراموش نکنیم:

تصمیمات کوچک روزمره‌تان، یا شما را به زندگی دلخواهتان می‌رسانند یا به یک فاجعه ختم می‌شوند. درواقع، این تصمیمات خیلی کوچک هستند که زندگی ما را شکل می‌دهند.

اگر فقط دو میلی متر ازمسیرتان منحرف شوید، خط سیر زندگی‌تان تغییر می‌کند.

کتاب اثر مرکب 

نوشته‌ی دارن هاردی


بزرگی میگفت ؛


زنده بودن حرکتی است افقی ،


از گهواره تا گور  


اما زندگی کردن حرکتی است عمودی ،


از فرش تا عرش  


زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست .


ماموریت ما در زندگی


" بی مشکل زیستن " نیست ، 


" با انگیزه زیستن " است .


" سلطان دلها " باش , 


اما دل نشکن .


پله بساز ،


اما از کسی بالا نرو .


دورت را شلوغ کن ،


اما در شلوغی ها خودت را گم نکن . 


" طلا " باش ،


اما خاکی


  • نحوه کسب درامد از طریق کنتل

شرکت دو نوع پورسانت میده :

اول همراهی : اینکه شما فقط خودتون باشین و هیچ خطی رو از طریق لینک معرف خودتون ثبت نام نکنید شرکت به عنوان همراهی ماهیانه 1 الی 100 هزار تومان بسته به فعالیتتون به شما میده.

دوم همیاری : شما علاوه بر پورسانت ثابت خودتون هر چی بیشتر خط از طریق لینک معرف خودتون ثبت نام کنید و به زیر مجموعه شما اضافه بشه بابت هر کدام پورسانت میگیرید و تا ۷ سطح (شما یک نفر رو ثبت نام می کنید و نفر بعدی هم یک نفر تا ۷ سطح) که به شما پورسانت میرسه. البته پیامک ، یکی از ۴۸ طرح پورسانتی میباشد. مثلا اگر زیر مجموعه شما پرداخت خلافی ماشین ، خرید بلیت قطار و هواپیما ، پرداخت قبض آب برق گاز تلفن اینترنت ، خرید بیمه نامه ، شنیدن ویس ها و دیدن ویدئوهای تبلیغاتی و . تا ۴۸ طرح رو انجام بده باز به شما پورسانت تعلق میگیره.





  • نحوه محاسبه پورسانت :

فرض کن شما ۱۰ نفر را به این طرح معرفی کنی و اونا ثبت نام خود را تکمیل کنن. اما اونا توانایی تو رو تو دعوت ندارند و هر کدوم فقط ۹ نفر را وارد این طرح میکنن و
ادامه مطلب

در بعضی طوفانهای زندگی، 
کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.
متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد
متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد
میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت
و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،
آگاه شدن تاوان دارد ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،
این آگاهی دردناک است
اما هرگز تلخ نیست

سلام به خدایم که هر چه هست از اوست،

سلام به زندگی،

پــــــــــرﻭﺭﺩﺎﺭﺍ:

ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺗﻜـﺮﺍﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻳﺴﺖ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺎﺳﺰﺍﺭم،

ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭم ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺸﻢ صورت ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎییﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩی،

ﺸﻢ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻨﺪﻴﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﻬﺪﺍﺭ.

” آﻣﻴﻦ


بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود


بیخودی حرص زدیم،سهممان کم نشود


ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم


ما به هم بد کردیم، ما به هم بد گفتیم


ما حقیقت هارا، زیر پا له کردیم


.و چقدرحظ بردیم، که زرنگی کردیم


روی هرحادثه ای، حرفی از پول زدیم


از شما میپرسم ، ما که راگول زدیم؟؟؟



شاعر : فریبا شش بلوکی


از مجموعه شعر غریبانه


وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا یُعْجِزُونَ


آنها که راه کفر پیش گرفتند، گمان نکنند (با این اعمال،) پیش برده‌اند (و از قلمرو کیفر ما، بیرون رفته‌اند)! آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد!


سلام، وقتتون بخیر. نماز و روزه هاتون قبول حق تعالی

داستان های قرآن راست و مثل ها و پند و اندرزها همه بجاست و هنچنین بعضی ایات از درون نفس آدمها خبر میده از نیاتشون گرفته تا از کارهایی ک کردند

همهء آیه های قرآن خاص و بجاس اینجا از درون کافرها خبر میدهو واسه من جالب توجه هستش

خنده دار و تاسف باره، کافر فکر میکنه از قلمرو حسابرسی خدا بیرون هستش؟! خدایی ک به کل نظام هستی تسلط داره 

بعضی ها به کارهای زشت مشغولند بعضی ها به نفس و شهوت پرستی بعضی ها به بیشتر کردن مال و منال از هر طریقی همشون سرگرم دنیایی هستن ک وقتی زمان موعود حسابرسی فرا میرسه و با تمام وجود (راست بودن تمام وعده و وعید های خدا) آرزو میکنن ک ایکاش.!!!


لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:

تو را انتخاب میکند نه امتحان .
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند .
تو را حس کند نه اینکه لمست کند .
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند .
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد .
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند .
تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد .
ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪ ﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﺎ ﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣ ﻨ !
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺰ ﺑﺮﻧﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﺎ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﺮﺩﻩ ﺣﺘ ﺍﺮ ﺷﺎﻫﺮ ﺣﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺎﻓﺘ !
ﻭ ﺑﻪ ﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :
ﻫﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

"ﺎﻫ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪ ﻦ"


کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند، احمق نیست، مناعت طبع دارد.

کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است.

کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است.

کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است.

کسی که در مقابل بی ادبی و بی شخصیتی دیگران با تواضع و محترمانه صحبت می کند و مانند آنها توهین و بد دهنی نمی کند، احمق نیست. مودب و باشخصیت است.

کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمی دهد, بی خبر نیست صبور و با گذشت است.

"انسان بودن هزینه سنگینی دارد"


انسانهای صادق به 
صداقت حرف هیچکس شک 
نمی کنند و حرفِ همه را باور دارند،

انسانهای دروغگو تقریبا 
حرف هیچکس را باور ندارند 
و معتقدند که همه دروغ می گویند.

انسانهای امیدوار همواره 
در حال امیدوار کردن دیگرانند، انسانهای
نا امید همیشه آیه یاس می خوانند.

انسانهای حسود همیشه فکر 
می کنند که همه به آنها حسادت می کنند.

انسانهای حیله گر معتقدند 
که همه مشغول توطئه هستند،

انسانهای شریف همه را 
شرافتمند می دانند.انسانهای بزرگوار
بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است

ذات خودت هرجور باشه با 
همون چشم بقیه رو میبینی. پس
به جای انتقاد اول ذاتت رو درست کن!


دو برادر بودند که یکی از آنها معتاد و دیگری مردی متشخص و موفق بود.

برای همه معما بود که چرا این دو برادر که هر دو در یک خانواده و با یک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟ 

از برادرِ معتاد، علت را پرسیدند، پاسخ داد: 
علت اصلی شکست من، پدرم بوده است!
او هم یک معتاد بود
خانواده اش را کتک می زد و زندگی بدی داشت
چه توقعی از من دارید؟ من هم مانند او شده ام. 

از برادر موفق دلیل موفقیتش را پرسیدند. 
در کمال ناباوری او گفت: 
علت موفقیت من پدرم است!
من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگی اش را می دیدم و سعی کردم که از آن رفتارها درس بگیرم و کارهای شایسته ای جایگزین آن ها کنم. 

طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد.


یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییم
در حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است

یاد بگیریم از آغوش گرم مادر 
نگوییم در حضور کسی که 
مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند 

یاد بگیریم اگر به وصال 
عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت 
کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،
شاید امروز صبح کسی در 
فراق عشقش چشم گشوده باشد 

یاد بگیریم اگر روزی از خنده 
فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش 
را در تنهاییمان به جا آوریم 
نه وصف خنده اش را درجمع 
شاید کسی در حسرتش روزها را میگذراند

یاد بگیریم
آهسته تر بخندیم، شاید کسی 
غمی پنهان داردکه فقط خدا میداند!


وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ

 

(حتّی) اگر ما نامه‌ای روی صفحه‌ای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،) آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران می‌گویند: «این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست»!

 

 

مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ

 

آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را

ادامه مطلب

شاید شما هم مثل من تعجب کنید اگر بدانید ده حقیقت علمی مهمی که در قرن اخیر کشف شده است, قرآن 1400سال پیش از آن پرده برداشته است

 

ویژگی منحصر به فرد دوران ما این است که به عصر فضا نامگذاری شده است زیرا انسان توانسته است بسیاری از حقایق خیره کننده جهان خلقت را کشف کند و نوع نگاه ما را به جهان پیرامون خود تغییر دهد. عجیب آنکه که می بینیم این حقایق به طور واضح در کتابی که قبل از 1400سال پیش نازل شده است, بیان شده است. آن هم در دورانی که علم نجوم چیزی جز طالع بینی,فریب, خرافه و افسانه نبود.

خداوند بزرگ این حقایق علمی را در کتابش نهاده است تا راهنمای کسانی باشد که در حقانیت آن تردید دارند تا به واسطه آن نور حق و عظمت رسالت اسلام را دریابند. از مهمترین این حقایق علمی عبارتند از:

 

1- چگونگی آغاز جهان خلقت

 از مهمترین اکتشافات دانشنمدان در قرن بیستم بی اعتبار ساختن اندیشه ازلی و ابدی بودن جهان است؛ آنان با دلایل متقن علمی ثابت کرده اند که آفرینش جهان با یک انفجار مهیب آغاز شده است که از آن به "انفجار بزرگ" یاد می کنند. تحقیقات همچنان درباره

ادامه مطلب

جان ماکسول  میگوید " 

به خاطر بسپار " . 
زندگی بدون چالش؛ 
مزرعه بدون حاصل است. 

تنها موجودی که با نشستن 
به موفقیت می رسد؛ مرغ است.

زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ 
با "تحول" آغاز میشود. 

لازم نیست "بزرگ " باشی 
تا "شروع کنی"، 
شروع کن تا بزرگ شوی .
 
 باد با چراغ خاموش کاری ندارد

 اگر در سختی هستی بدان که روشنی.


روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :

من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !

یک اینکه می گوید :

خداوند دیده نمی شود

پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد

دوم می گوید :

خدا شیطان را

ادامه مطلب

در آیه ۷ سوره مبارکه نبأ آمده است:

 

«وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»

«وکوهها را (چون) میخ‌هایى نگذاشتیم؟»

 

«اوْتَاد» جمع «وتد» به معنای میخ است.

خدای سبحان در زمین ظاهری کوه‌ها را به عنوان میخ قرار داده تا از تزل زمین (مواد مذاب و زمین لرزه) جلوگیری کند با توجه به اینکه بین خلقت کوه و قطره آب برای حضرت حق تفاوتی نیست مفسرین می‌گویند: جزییات و کلیاتی که در زندگی افراد وجود دارد همه و همه کار خداست و همان‌گونه که زمین ظاهری را با کوه‌ها حفظ کرده زمین وجودی انسان را به گونه‌ایی قرار داده که از انحراف حفظ شود.

انسان در فطرت وجودی خویش افراط و تفریط و انحرافی ندارد به این معنا که نه چنان است که تمام گرایش‌های او صرفاً به سوی عالم ماده باشد و نه صرفاً به سوی عالم معنا، و او با انتخاب خود می‌تواند در همین اعتدال حرکت کند یا آنکه به سوی یکی از این دو، گرایش بیشتری پیدا کند.


وقتی دائم بگویى گرفتارم،
هیچ وقت آزاد نمیشوى،
وقتی دائم بگویى وقت ندارم،
هیچوقت زمان پیدا نمی کنی،
وقتی دائم بگویى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیاید!

وقتی صبحهااز خواب بیدار میشویم دوانتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
انتخاب با شماست!

خوب زندگی کن
هیچوقت شخصیت خودت رو

ادامه مطلب

ی مرتبا به دهکده ای میزد، 
ﺭﻭﺯ ﻪ ﺭﺩﺎ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﻤﻪ ﻫﺎ ﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ گفت: ﺩﺯﺩ، ﻤﻪ ﻫﺎ ﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﺪﻩ، 
ﺩﺮ ﻔﺖ: ﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﻪ ﻤﻪ ﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. 
ﻫﺮﺴ ﺑﻪ ﻃﺮﻘ ﻭﺍﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩ. 


ﺩﻮﺍﻧﻪ ﺍ ﻓﺮﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﺪﺧﺪﺍﺳﺖ! 
ﻣﺮﺩﻡ ﻮﺯﺧﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﻭ ﻔﺘﻨﺪ: ﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟ ﻓﻘﻂ ﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﺪ ﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﺴ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﺪﺧﺪﺍ ﻣﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﻔﺖ ﻭﻟ ﺩﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﺖ، ﻓﺮﺳﻨﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ! ﺷﺎﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﺘﺮﺳﺪﻧﺪ، ﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ، ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﻦ ﻭﻟ ﻧﺎﺩﺍﻧ، ﺍﻧﻌﺎمش مرگ بود.


 1_ کار سختی که تو داری :
 *آرزوی هر بیکاری است .

 2_ فرزند لجبازی که تو داری: *آرزوی هر کسی است که بچه دار نمیشوند

 3_ خانه ی کوچکی که تو داری:
 *آرزوی هر کرایه نشینی است .

 4_ و دارایی کم تو:
 *آرزوی هر قرض داری  است 

 5_ سلامتی تو:
 *آرزوی هر مریضی است .

 6_ لبخند تو:
 *آرزوی هر مصیبت دیده ای است

 7_ پوشیده ماندن گناهانت:
 *آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده است
   می گویند ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی دادیم

۸- *حتی گناه نکردنت آرزوی بعضی از گناهکاران است ، می گویند ای کاش ما هم می توانستیم دست از گناه برداریم .
*و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند !!

 *بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت و بخاطرشان خدا را شکر کن*


ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ : ﻣﺎﻝ
ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ
ﺎ ﺑ ﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﻢ : ﺪﺍﺸﻨﻪ

ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺎﺭ ﻣﻨﻨﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :
ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ
ﺎ ﻤﺘﺮﺎﺭ ﻣﻨﻨﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﻢ : ﺗﻨﺒﻞ .

ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :
ﻠﻪ ﺧﺮ
ﺎ ﺑﺨﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﻢ : ﻣﺸﻨ .

ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :
ﺮﺍﻓﺎﺩﻩ .
ﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﻢ : ﻫﺎﻟﻮ .

ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺸﺘﺮ ﺧﺮﺪ ﻣﻨﻨﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﻢ : ﻭﻟﺨﺮﺝ
ﺎﺍﻫﻞ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﺘﺎﺑﻦ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ : ﺧﺴﺲ .

ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﺘﺮﻥ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ : ﻨﺪﻩ
ﺑ .
ﺎ ﻮﺘﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :ﻓﺴﻘﻠ .

ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡﺩﺍﺭﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :
ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﺻﻔﺖ
ﺎ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ : ﺍﺣﻤﻖ !!!

ﻼ ﻣﻌﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﺰ
ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ؛
ﻧﻪ ﺣﻘﻘﺖ!!!!!!

فروغ فرخزاد


ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻳﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺸﻢ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﺤﻘﺮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻭ ﺮﻓﺘﺎﺭ
ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﺷﻤﺮﻳﻢ!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻳﻪ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻧ.
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﺎ ﺭﻧ ﻭ ﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ!!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﻪ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣ ﺮﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺯﻧ
ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺘ ﺍﺯ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺯﺩﻳﻢ ﻭ ﻛﻠ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﺧﻨﺪﻳﺪﻳﻢ.
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ، ﺩﺭﺏ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﻪ ﺑﺮ ﻣﻴﺮﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻛﻪ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺸﻴﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﻼﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻛﻨﻴﻢ.!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﻓﺎﻣﻴﻞ
ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﻪ ﻛﺎﺭﺕ ﺴﺘﺎﻝ ﻭ ﻪ ﺣﻀﻮﺭ.
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎ "ﺑﻬﺘﺮﻦ ﺩﺳﺘﺎﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺍ" ﻫﻢ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ
ﺟﺎ ﻧﺎﻩ ﻣﻛﺮﺩﻳﻢ.
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺸﺖ ﺩﻭﺭﺑﻴﻨﺎ ﻋﻜﺎﺳ ﻭ ﻓﻴﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭ ﻣﺑﻴﻨﻴﻢ!!!
ﻗﺪﻤﺎ ﻪ ﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺪﺭﺑﺰﺭﻪ، ﺑﺎ ﻓ ﻭ ﻓﺎﻣﻞ.
ﺍﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺮ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﻠ، ﻭﻟ ﻮ ﺪﺭﺑﺰﺭﻪ؟
ﻮ ﺍﻭﻥ ﻓﺎﻣﻞ؟
ﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ؟
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻣﻮﻧﺪ!!


بابا نای، نان دادن ندارد، بابا کار ندارد.!
بابا سهمی برای استخدام ندارد.!
بنویس .؟؟؟
آن بچه سرطان دارد!
هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است،
خانه ی آنها پایین شهر است ،

اشک چشمهای مادرش مروارید دارد ،
بنویس؟؟
تلاش ما بی

ادامه مطلب

اینکه کسى ریا میکند!
اینکه کسى تمامِ سال را گناه میکند و 
این ایام رخت سیاه بر تن میکند!
اینکه کسى با چه نیتى،
با چه پوششى،
با چه آرایشى،
در مراسم عزادارى شرکت میکند!
به من و شما هیچ ربطى ندارد
هیچکدام ما،
از دلِ آدمها خبر نداریم
همه ى ما در نهایت،
در چند وجب خاک آرام میگیریم
همه ى ما در نهایت،
خودمانیم که پاسخگوى اعمالمان هستیم
"لطفاً کاسه ى داغ تر از آش نشویم"


خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم.

چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن، نادانسته های کودکی بی دفاع، مورد قضاوت بی رحمانه دانسته های معلم قرار می گرفت.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.
اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.
آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما .
بعدها وقتی به برادر کوچکترم دیکته می گفتم همان گونه قضاوت کردم که با من شد وحتی بدتر.
آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت.
این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلطهای دیگران خط نکشم.
این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق مرور کنم.
کاش بچه هایمان مثل ما قضاوت نشوند.


امروزه دانشمندان به این نتیجه رسیدند که یک مغز در درون قلب وجود دارد که دارای 20000 سلول عصبی است. یعنی همان مغز که در درون قلب است و به مغز فرمان می دهد. به همین دلیل است که خداوند قلب را وسیله‌ای برای تفکر آفریده است است و می‌فرماید:

"چرا در روی زمین سیر نمی کنند تا دارای قلبهایی باشند که با آنها تعقل کنند و گوشهایی که با آنها بشنوند زیرا چشمها نابینا نمی شوند لکن قلبهایی که در سینه ها هستند نابینا می شوند".

(سوره حج – آیه 46)

 

 

این آیه نشان می‌دهد که قلب هم فکر می‌کند هم فرمان می‌دهد و هم درک می کند و عجیب این است که دانشمندان به تازگی به این موضوع پی برده اند که قلب و درک و تف با هم ارتباط نزدیکی دراند. همانا خدا پاک و منزه است.

 

منبع: بقلم عبد الدائم الکحیل


در این مقاله به صدای مورچه‌ای گوش می دهیم که یکی از دانشمندان بعد از یک عملکرد طولانی ضبط کرده است و نتیجه تحقیق این بود که مورچه واقعاً سخن می گوید و صدای آن به صورت ارتعاشات صوتی به نظر می آید که برای ضبط این ارتعاشات نیاز به دستگاههای بسیار دقیق داریم.

دکتر Robert Hickling سالهای زیادی ات را تحت نظر گرفت و صدای که از آنها صادر می شود را ضبط کرد. و این امر هنگامی آشکار شد که صدای مورچه را ضبط کرد و نتیجه این بود که رد مورچه را در زمینهای کشاورزی از طریق صدایش می‌توان پیدا کرد و چیزی که باعث حیرت این دانشمند شد این بود که نوع صداهایی که یک مورچه نسبت مورچه ای دیگر وقتی نسبت به مکان و موقعیت مورچه‌ها فرق می‌کرد.

در این جهان 12 هزار گونه مورچه وجود دارد و تعداد مورچه ها نسبت به تعداد انسانها چند برابر می باشد. به همین دلیل

ادامه مطلب

پرسشهای بسیاری در مورد اعجاز عددی در قرآن به ما می رسد مانند: صحت این شماره ها تا چه حداست؟ فایده ی این علم چیست؟ آیا این فقط نوعی زحمت زیادی و فریب و دروغ است؟ چگونه کلمات قرآنی و حروفش را می شمارند؟ . در این نوشته جوابهای خوبی إن شاءالله خواهى یافت.

از همان   19 سال قبل  که رشاد خلیفه را ترک نمودیم در حالیکه  در دفتر کارش در آمریکا کشته یافته شد ،  سؤالها در مورد شگفتی های عددی قرآنی ادامه دارد بدون اینکه کسی یافته شود که جواب خوبی برای آنها بیاورد.

رشاد خلیفه درحالی رفت که بار سنگینی بعد از خودش رها کرده بود و کسی هم میل حمل کردن این بار را نمی یافت!

این بار ، درحقیقت مجموعه ی سنگینی از پرسشها بود، روزانه سؤالاتى در مورد

ادامه مطلب

خداوند عزوجل در آیه 44 سوره اسراء می فرماید: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا) " آسمانهای هفتگانه و زمین و همه کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او را می گویند، هر موجودی تسبیح و حمد او را می گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است. " این آیات مبارک ما را با مسئله ای آشنا می کند که آن را درک نمی کنیم، اما وجود دارد و ما همچون مؤمنان به هر آنچه که در کتاب خدا آمده است، ایمان داریم. اما چگونه می توان کسی را که به این کتاب آسمانی ایمان ندارد، قانع کنیم؟

کسی که در این آیه تأمل کند در می یابد که

ادامه مطلب

الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، سپس به دنبال انفاقی که کرده‌اند، منت نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ و نه ترسی دارند، و نه غمگین می‌شوند.

 

تفسیر صوتی آیه 262 سوره بقره از استاد قرائتی


الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

 

آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می‌کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین می‌شوند.

 

تفسیر صوتی آیه 274 سوره بقره از استاد قرائتی


سلام خدمت خواننده های محترم وبلاگ عاشق خدا

اینبار میخوام واستون عکس نوشته های اسرار آفرینش رو بفرستم که در یکی از کانال های سوروش دانلود کردم و در 2 پوشه واسه شما میزارم دانلود کنید.

آدرس کانال در سوروش: asrarafarinesh@

 

دانلود پوشه اول

 

دانلود پوشه دوم


در هر تپش قلبم حضور معبودیست که
بی منت برایم خدایی می کند
بی منت می بخشد.
و بی منت عطا می کند.

ای همه هستی.

ای همه شکوه.

ای همه آرامش

امواج متلاطم درونم را ساحلی نیست جز یادت

و غوغای  روح بی پناهم را پناهی نیست جز حضورت.

وجودم را با ذکر نامت آذین می بندم
و جانم را با یادت متبرک می کنم
و عاشقانه تمنایت می کنم

الهی و ربی من لی غیرک.


یک توپ بسکتبال توى دست من تقریبا ۱۹ دلار می ارزه اما توى دست مایکل جردن تقریبا ۳۳ میلیون دلار!
بستگی داره توپ توى دست کی باشه!
یک عصا توى دست من می تونه سگ ها رو دور کنه اما توى دست موسی(ع) دریای بزرگ رو می شکافه!
بستگی داره عصا توى دست کی باشه!
دو تا ماهی و یه تکه نان توى دست من یه ساندویچ می شه اما توى دست حضرت عیسی(ع) هزاران نفر رو سیر می کنه!
بستگى داره روزى شما دست کى باشه!
همانطور که می بینید ، بستگی داره هرچیزى ، توى دست کی باشه!
پس ، دلواپسی هایت ، نگرانی هایت ، ترس هایت ، امیدهایت ، خانواده ات و نزدیکانت را به دستان خدا بسپار.
چون بستگی داره ، چی توی دست کی باشه
دستهایتان همیشه در دستان خدا


ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ.
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﺎﻯ ﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.

ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯو ‌کنیم.


استرالیا قصد دارد در حیطه فعالیتهای هفته علوم ملی یک نامه به فضا بفرستد. شبکه استرالیایی ABC اعلام کرد که این نامه را به سیاره "گلیس 581d"، شبیه ترین سیاره به سیاره ما. زمین می فرستد.

گفته می شود این سیاره درآوریل/نیسان2007 میلادی کشف شده است. حجم این سیاره 8برابر زمین است وحدود 20 سال نوری با ما فاصله دارد.

 طرح قضیه فرستادن این نامه فضایی بااستقبال بی نظیری روبرو شد. تا آن جا تعداد بازدید کنندگان از سایت  Hello From Earth "سلامی از سوی زمین" در دقایق اولیه راه اندازی به بیش از 26 هزار نفر رسید وباعث شد این سایت به علت حجم بالا بسته شود.

 

 

این تصویر کهکشان ماست که بین صد ملیارد خورشید زندگی می کنیم این همه اش نیست. اینجا ماده تاریک موجود در فضاوآنجا غبار آُسمانی این طرف فضاهای خالی سیاه. ستارگان طارق (کوبنده)و. . دانشمندان تعداد سیاره های کهکشان ما را یک ملیاد سیاره تخمین می زنند. حال ای انسان بنگر که در مقابل عظمت پروردگار تبارک وتعالی چقدر کوچک هستی!‌(فما غرّک بربک الکریم).

 ویلسون دی سیلفا. پژوهشگر وسخنگوی این طرح می گوید: باوجود این که این نامه با سرعت نور یعنی 300هزار کیلومتر در ثانیه حرکت خواهد کرد 20 سال طول خواهد کشید تا به مقصد برسد. یعنی این نامه

ادامه مطلب

در زمان نازل شدن قرآن کسی از وجود این لایه خبری نداشت، این لایه نازک که زمین را دربرگرفته و توسط آن می توان آسمان را آبی و خورشید را درخشانتر و روشنی روز را ببینیم. (این لایه که جزئی از جو زمین را احاطه کرده است) هنگامی که خورشید طلوع می کند این لایه از روز، خورشید را به ما واضح تر و نمایان تر نشان می دهد. این همان خورشیدی است که در بیرون از کره زمین تاریکی از طرف آن را دربرگرفته است.

ولی اگر ما بر کره ماه بایستیم، چه چیزی را خواهیم دید؟

هنگامی که خورشید طلوع می کند، حتی اگر زمان در وسط روز باشد  آن را به صورت یک ستاره کوچک می بینیم چرا که آن لایه نازک احاطه شده

ادامه مطلب

می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند

شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند

باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند

هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند

هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد


ارباب…آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند.
ارباب پرخاش کرد که : بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی، مگر کور هستی نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
دهقان گفت : چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست، دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند، ولی دختر من ، این همه بدبختی را . .

 

امثال و حکم
علامه دهخدا


بیایید کمی در این تصاویر دقت کنیم که چطور شب و تاریکی خورشید را از هر طرف احاطه کرده و این همان چیزی است که قرآن در مورد آن سخن گفته و حتی سوگند یاد کرده:

" و شب وقتی آن را می پوشاند" (سوره شمس – آیه 4)

 

خورشید ستاره ای مانند میلیونها ستاره دیگر که در آسمان منتشر شده اند، خورشید نیروگاهی هسته ای است که نیروی گرمایشی را تولید می کند.

دانشمندان می گویند ، اگر می توانستیم آنچه که خورشید در یک ثانیه تولید می کند را به طور کامل و صحیح از آن استفاده کنیم می توانست نیروی برق قاره آمریکا را تا 9 میلیون سال آینده تأمین کند.

خورشید یک نشانه از

ادامه مطلب

عکس بالا (دانلود) مربوط به کهکشانی است که دانشمندان علوم فضایی آن را M104 یا کهکشان کلاه   نامیده اند .

این کهکشان بسیار زیباست و عرض آن بالغ بر 50 هزار سال نوری است و بیش از 28 میلیون سال نوری با ما فاصله دارد که هرسال نوری برابر با 9.5 میلیون میلیون کیلومتر می باشد!

این سخن بدان معناست که نور این کهکشان 28 میلیون سال در راه بوده تا هم اکنون به چشم ما رسیده است! درحقیقت ما وضعیت 28میلیون سال قبل این کهکشان رامیبینیم نه وضعیت امروزآنرا!

در این کهکشان بیش از 100 هزار میلیون ( 100 میلیارد ) ستاره همانند خورشید ما وجود دارد !

هر نقطه روشنی که به حجم سرسوزن در این عکس مشاهده می شود ، کهکشانی است که شامل مجموعه عظیمی از ستارگان است !

بنابراین در مقابل این منظره عجیب الهی به یاد کلام زیبای پروردگار هستی می افتیم که در کتاب مقدس خود می فرماید :

آیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمانی که ( خداوند ) آن را برپا کرده است ؟!

سوره نازعات آیه 191

پس خداوندی که چنین دستگاه با عظمتی را خلق کرده است ، قطعا می تواند انسان را بار دیگر پس از مرگ زنده کند که او بر هر کاری تواناست .

پروردگارا ! تو این ( دستگاه با عظمت خلقت ) را بیهوده خلق نکرده ای ؛ تو پاک و منزهی ؛ پس مارا از عذاب آتش دوزخ محفوظ بدار .

سوره آل عمران آیه 191

---------------------

به قلم: عبد الدائم الکحیل

www.kaheel7.com/fa


خداوند حکیم در این آیه شریفه از قرآن کریم خلقت حضرت عیسی (ع) را به خلقت حضرت آدم (ع) تشبیه کرده است ؛ چرا که وجه تشابه این دو پیامبر بزرگ الهی در آفرینش معجزه گونه آنان بوده است که هردو بدون پدر خلق شده اند.

ولی مطلبی که حیرت انسان را برمی انگیزاند این است که وقتی تعداد کلمات عیسی و آدم را در قرآن شمارش می کنیم ، با کمال تعجب مشاهده می کنیم که

ادامه مطلب

کره زمینی که نژاد بشر بر روی آن خلق گردیده و به حیات خود ادامه می دهد از لایه های مختلفی تشکیل شده است و هر لایه از نظر تراکم ، حرارت و نوع ماده با لایه های دیگر فرق دارد ؛ و عجیب آن است که قرآن کریم این مطلب را در 14 قرن قبل به وضوح بیان نموده است :

بعد ازسالها تحقیق ازسوی دانشمندان زمین شناس روشن گردید که زمین از چندلایه تشکیل شده است. دانشمندان درابتدا تصور می کردند که زمین از 3 لایه تکوین یافته است ؛ ولی با

ادامه مطلب

آورده‌اند که مرغ ماهی‌خواری بر لب آبی خانه داشت و همیشه به اندازه‌ی نیاز خود، از آب ماهی می‌گرفت. روزگار او بد نبود تا این‌که پیری و ناتوانی به او روی آورد و از شکار باز ماند. به کنجی نشست و با خود گفت، دریغا از زندگی که به تندی باد گذشت و از آن چیزی مگر تجربه برایم نماند و امروز همین تجربه شاید مرا به‌کار آید. پس باید امروز به جای زور و چالاکی، کار خود را با نیرنگ پیش برم. ماهی‌خوار با چهره‌ای اندوهگین بر لب آب نشست. ناگهان خرچنگی او را دید و به نزدش آمد. خرچنگ از اودلیل اندوهش را پرسید و ماهیخوار گفت:

ادامه مطلب

متوسط عمر عقاب 30 سال است و متوسط عمر کلاغ 300 سال.

عقابی در بلندای قله ی رفیعی لانه داشت.
عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمی خواست بمیرد.

به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که:
در پایین قله کلاغی لانه دارد.

چهار نسل از خانواده ی عقاب ها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه ی عمر خود نیز نرسیده بود!

عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به

ادامه مطلب

 آنگونه که  تصاویر  ارسال شده به زمین توسط ماهواره های فضائی نشان میدهند. در هنگامی که قسمتی از زمین روز است قسمت دیگر شب است و  فاصله بین آن دو  به شکل نخ(مرز) نمایان است واین دقیقا همانطوری است که خداوند متعال در قرآن کریم در 1400 سال قبل  بیان فرموده است و ما اکنون در عصر تکنولوزی فضائی این حقیقت را به روش علمی و به کمک تصاویر ماهواره ای وپردازش را یانه ای درک می نمائیم، سبحان الله! منزه است خداوند !

  چنانچه شخصی از خارج از کره زمین - مانند جائیکه ماهواره های فضائی به دور زمین می چرخند- به زمین  نگاه کند وسرعت چرخش زمین را مشاهده نماید وببیند که چگونه شب وروز پشت سر هم از بخشی از کره زمین به بخش دیگر منتقل می شوند وجای خود را با یکدیگر عوض میکنند ،در خواهد یافت که بهترین توصیف برای این حالت همان است که خداوند متعال بیان فرموده است: (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)  [الحدید: 6] یعنی: خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل مینماید و او به آنچه در سینه ها میگذرد کاملا آگاه است. وهمچنین می فرماید : (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ) [فاطر: 13].یعنی خداوند شب را در روز داخل مینماید وروز را در شب داخل می نماید  وخورشید وماه را در فرمان خود دارد  همه  آنها برای مدتی معین در حرکتند  اوست خداوند  شما که ملک وفرمانروائی او راست وآنچه غیر او که به دعا می خوانید مالک هیچ چیز نیستند.

از زمانهای قدیم  انسان گمان می نمود که

ادامه مطلب

وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.
مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من و خواهرم مثل دو تا

ادامه مطلب

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد.
او باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ‌ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.
وقتی پیرمرد متوجه شد کشاورز نمی ‌تواند پول او را پس بدهد، پیشنهاد یک معامله را داد و گفت که اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می ‌بخشد.

دختر کشاورز از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت اصلا یک کاری می ‌کنیم، من یک سنگ ریزه سفید و یک سنگ ریزه سیاه در کیسه‌ ای خالی می اندازم.
دختر تو باید با چشمان بسته، یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگ ریزه سیاه را بیرون آورد، باید همسر من بشود و بدهی تو بخشیده می ‌شود و اگر سنگ ریزه سفید را بیرون آورد، لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می ‌شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشد باید پدر به زندان برود.

این گفتگو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگ ریزه بود.
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگ ریزه برداشت.
دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد.
او دو سنگ ریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت، ولی چیزی نگفت.
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگ ریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگ ریزه دیده شود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده است.
پیدا کردن آن سنگ ریزه در بین انبوه سنگ ریزه ‌های دیگر غیرممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت آه، چقدر من دست و پا چلفتی هستم، اما مهم نیست.
اگر سنگ ریزه‌ای را که داخل کیسه است در بیاوریم، معلوم می شود سنگ ریزه‌ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است و چون سنگ ریزه‌ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگ ریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله‌ گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.


ﺳ ﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺮﺩ، ﻮﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺧﻴﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ قبرستان های مسلمانان ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩ!
ﺧﺒﺮ ﺑﻪ مفتی ﺷﻬﺮ ﺭﺳﻴﺪ و ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺳ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ به خاک ﺳﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻴﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ مفتی ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﻔﺖ:

ﺍﻯ مفتی، ﺍﻳﻦ ﺳ ﻭﺻﻴﺘﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺫﻣﻪ ﻣﻦ ﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪ!
مفتی ﺮﺳﻴﺪ: ﻭﺻﻴﺖ ﻴﺴﺖ؟
ﻣﺮﺩ ﻔﺖ: ﻫﻨﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﺲ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺪﻫﻢ؟ ﺳ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ مفتی ﺷﻬﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ!
ﺍﻳﻨﻚ ﻠﻪ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ!
مفتی ﺑﺎ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﻔﺖ:
ﻋﻠﺖ ﻓﻮﺕ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳ ﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﻴﺰ ﺩﻳﺮﻯ ﻭﺻﻴﺖ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺍﺧﺮﻭﻯ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻨﺖ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﻭ، ﻨﺎﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻭﺻﺎﻳﺎﻯ ﺩﻳﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﺎﻩ ﺮﺩﺍﻥ ﺗﺎ بدان ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﻢ!


چون پای منافع به میان آید ریا و تزویر چهره حق بخود بگیرد!

 

عبید زاکانى


چه زیبا میشد این دنیا 
               اگر شاه و گدا کم بود
اگر بر زخم هر قلبی
                همان اندازه مرهم بود
چه زیبا میشد این دنیا
                اگر دستی بگیرد دست
اگر قدری محبت را
                 به ناف زندگانی بست
چه زیبا میشد این دنیا
                 کمی هم با وفا باشیم
نباشد روزگاری که
                 نمک بر زخم هم پاشیم
چه زیبا میشد این دنیا
                 نیاید اشک محرومی
زمین و آسمان لرزد
                 ز آه و درد مظلومی
چه زیبا میشد این دنیا
                 شود کینه ز دلها گُم
اگر بشکستن پیمان
                 نگردد عادت مردم


مخرب ترین عادت:  نگرانی
بزرگ ترین لذت:  بخشش
بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار:کمک به دیگران

 

زشت ترین ویژگی شخصیت:خودخواهی
بزرگ ترین مایه  طبیعی انسان: جوانی
بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر

 

قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
خطرناک ترین مردمان: شایع پراکنان
عجیب ترین کامپیوتر دنیا: مغز
بدترین فقر : یأس

 

مهلک ترین سلاح: زبان
پرقدرت ترین جمله : من می توانم
بزرگ ترین سرمایه : ایمان
بی ارزش ترین احساس: ترحم به خود
 
زیبا ترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
قوی ترین کانال ارتباطی: عبادت
مسری ترین روحیه : اشتیاق.


از عارفی پرسیدند :
چرا اینقدر ذکر صلوات در منابع دینى ما تأکید شده! 
و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشایش در کارها و. صلوات تجویز کرده اند، سِرّ و راز این ذکر چیست؟

فرمود: اگر به قرآن نگاه کنید فقط یکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش میکند
 یعنى از انسان میخواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کارى مشارکت کنند 

و آن آیه اینست : 
"انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما"

خداوند و ملائکه اش براى پیامبر(ص) صلوات میفرستند 
شما هم بیایید و همراهى کنید

علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همین است
که انسان را یکباره تا کنار خداوند بالا میبرد.

 

 

 

فیلم محمد رسوالله به کارگردانی مجید مجیدی رو حتما ببینید


سرانجام لحظه اى فرا مى رسد که زمان متوقف مى شود،و در پى آن روزى آغاز مى گردد که هیچ پایانى نخواهد داشت.

⚜️ در آن روز معیارهاى کاذب و فریبنده دیگر چاره ساز نخواهد بود؛یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ  إلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ   (88-89شعراء) "

⚜️ روزى که مال وفرزندان هیچ دردى را دوا نمى کنند، وفقط کسى رهایى مى یابد که با قلبى پاک و سالم به استقبال آن روز برود.

⚜️  آخرین پیام الهى  و آیه اى که بر رسول الله ﷺ نازل شد ویک هفته پس از آن رسول الله ﷺ دارفانى را وداع گفتند، آیه٢٨١سوره بقره است که طى آن الله متعال ما را به همان روز واپسین تذکر داده است.

⚜️  الله متعال مى فرماید:(وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ).

⚜️"از روزى بترسید که در آن روز نزد الله باز گردانیده مى شوید و آنگاه سزاى اعمال هر کسى بدون هـیچ گونه حق کشى و ستمى به صورت تمام وکمال داده مى شود"

 ⚜️  آرى! در آن روز ذره ذره اعمال نیک وبد ما وزن خواهد شد بى آنکه بر کسى ستمى روا داشته شود،آخر پروردگارى که در دنیا بدیهاى ما را فقط یک بدى و
نیکی هایمان را ده برابر ثبت مى کند،چگونه بر ما ستم روا مى دارد،این ما هستیم که با اعمال ناشایسته بر خود ستم مى کنیم❗️
  ⚜️ در آن روز فقط صاحبان قلب سلیم نجات پیدا مى کنند.

 ⚜️ پس همین اکنون قلبت را از شرک و کینه وغل وغش پاک بگردان،که در آن روز قلبت براى همگان نمایان مى گردد و رسوا مى شوى❗️

⚜️ تو پاک به دنیا آمدى،پس قبل از رفتن آلودگیها و ناخالصیها را در همین دنیا رها کن،که فردا در ملأ عام رسوا مى شوى❗️

⚜️ گناهانى را که در این دنیا کسب کرده اى با توبه در همین دنیا بگذار که در آن روز بارت سنگین مى شود واز قافله عقب مى مانى❗️

⚜️ بیایید خود را امروز شایسته این بگردانیم که فردا پروردگارمان به ما بگوید:( یا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (زخرف،68) 

⚜️ "اى بندکان من ! امروز هیچ بیم و اندوهى نخواهید داشت"

⚜️ پروردگارا! ما را در آن روز جزو بندگان برگزیده و نجات یافته ات بگردان.

             آمین یارب العالمین.

 

ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ


کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه می‌خوام. "بابی" پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو واسه تولدت بگیریم؟ بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
 
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو - بابی


بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و

ادامه مطلب

آدم‌ های امن همان‌هایی هستند 
که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی، 
بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند.
میتوانی کنارشان احساس بودن کنی.
کسانیکه فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی کسی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرد

ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑ ﺧـــــــﺎﻝ .
ﺩﺳـــــتت را می گیرد ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت .
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد !
گاهی تورا فرو می‌ریزد برای بنای جدید 

آدم های امن گل های قالی اند، 
نه انتظار چیده شدن دارند نه دلهره پژمردن،
همیشگی اند،
گنجینه اند،
سرمایه اند، 
آرامش خاطرند،
کاش هرکس یک آدم امن در زندگیش داشته باشد.


وقتی درخت نخلی قطع میشود گویی انسانی به قتل رسیده و درخت بسیار مقدسی است.و این بخاطر شباهت بسیار نزدیک و جالبی هست که این درخت به انسان دارد.درخت نخل در ۱۶ سالگی بالغ میشود و ثمر میدهد و در پیری٬دندان نخل که "تَوَخْتَکْ" نامیده میشود٬میریزد.

اگر هنگام جابجایی سر نخل صدمه ببیند خشک میشود٬چون در سر نخل ماده ای وجود دارد به نام"کَچ" که همانند مغز آدمی است.درخت نخل مثل آدمها در آب خفه میشود٬و اگر آب از سر نخل بگذرد مرگ درخت نخل حتمی است.سر هر درختی را اگر قطع کنند بیشتر شاخ و برگ میدهد به جز درخت نخل٬و اگر سر این درخت را قطع کنند خشک میشود و میمیرد٬مثل انسان.و اگر چوب نخل را بسوزانیم هیچ زغالی ندارد٬مثل آدمی.

.عمر درخت نخل تا صد و گاهی تا صد و بیست نیز میرسد.

واحد شمارش درخت نخل مانند انسان نفر است.

 

***

در قرآن کریم نام نخل بیشتر از همه درختان ذکر شده است . نام خرما در بیست آیه قرآن آمده که آن آیات شریفه به قرار زیر هستند :

بقره 266 - انعام 99 و 141 - رعد 4 - نحل 11 و 67 - اسرا 91 - کهف32 - مریم23و25 - طه 71 - مومنون19 - شعراء148 - یس34 - ق10 - قمر20 - رحمن11و68 - حاقه7 - عبس29.

بر طبق آیات 23 و 25 سوره مریم خداوند غذای حضرت مریم را بعد از تولد حضرت عیسی خرما قرار داد و دانشمندان نیز معتقدند که این میوه یکی از بهترین غذا ها برای ن بعد از وضع حمل است.

سایر آیات هم از خرما به صورت های گوناگونی یاد کرده اند که مطالعه آنها می تواند بسیار آموزنده باشد.

به علاوه در احادیث فراوانی به خرما و فواید آن اشاره شده است .


شهرهای اسلامی در درجۀ اول یک تعریف عدالت محور دارند شهری که طلاق در آن زیاد باشد اسلامی نیست 

 

 شهری که خانۀ میلیاردی در آن ساخته شود اما آن طرف هزاران نفر حتی توانایی اجارۀ یک اتاق را نداشته باشند آن شهر اسلامی نیست حتی اگر در روز عاشورا همه جای آن سیاه پوش باشد 

 

شهری که در آن رباخواری زیاد باشد آن شهر اسلامی نیست حتی اگر همه جایش گنبد و مناره باشد 

 

شهری که در آن دو نفر عاشق نتوانند اتاقی اجاره کنند و ازدواج کنند آن شهر اسلامی نیست !

 

 مدام می‌گوییم که بنیاد خانواده در غرب فروپاشیده اما تا چند سال دیگر خودمان روی غرب را سفید خواهیم کرد  یک عده فکر می‌کنند تفریح و شادی عملی غیر دینی‌ست و انسان فقط باید در دین خلاصه شود 

 

انسان بدن دارد ، نیاز مادی دارد ، روح دارد ، عقل دارد ، باید نیازش را بشناسیم ، حقوقش را بشناسیم . 

 

بین دین و زندگی دیوار کشیدیم و خیال می‌کنیم حالا که جوانان تفریح ندارند می‌آیند پای منبر می‌نشینند.

 

یک چیزهایی در زیر پوست شهرها در حال اتفاق افتادن است که اگر زودتر نفهمیم به زودی پوسته را می‌شکنند و مثل آتشفشان بیرون می‌زنند

 

دکتر یوسف اباذری


وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا اَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

 

و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید؛ و هر کار خیری را برای خود از پیش می‌فرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت؛ خداوند به اعمال شما بیناست.


می‌گویند در قدیم سر گردنه هم معرفت داشت

روزی ی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه‌ی سکه ی مردی غافل را می‌د، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه‌ها کاغذیست که بر آن نوشته است: 
خدایا به برکت این دعا سکه‌های مرا حفاظت بفرما

اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند.
دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
کیسه در پاسخ گفت:

صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است .

من دارایی او بودم نه دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد.ان گاه من باورهای او هم بودم.
واین دور از انصاف است.!

و این روزها در این سرزمین عده‌ای هم خزانه مردمند و هم باورهای شان . برای همین است که عده‌ای ازدین زده شده‌اند.


«اگر می‌بری سکه‌ها را ببر

                                  نه باورها را.»
 


در ٤ سالگی … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار
در ٦ سالگی … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه از مدرسه
در ١٢ سالگی … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ١٨ سالگی … موفقیت یعنی: گرفتن گواهی نامه رانندگی
در ٣٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٤٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٥٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٦٥ سالگی … موفقیت یعنی: تمدید گواهی نامه رانندگی
در ٧٠ سالگی … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ٧٥ سالگی … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه
در ٨٠ سالگی … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار

حالا به نظرتان زمین گرد است یا زمان؟؟


در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نبود.
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

▪️صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.

▪️دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد.

▪️یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.

▪️حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.

▪️حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.

▪️در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کرده اند.

 

این است تعریف ساده اقتصاد! به همین دلیل است که می گویند انباشتن ثروت مجاز نیست، آن را باید به کار بگیری تا همه چرخ های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند


mailتو کنار من و من از همه آرام‌ترم

تو به یاد من و من فکر رها ساختنم

یک پلی با تو بسازیم به اندازه‌ عشق

و از آنجا به تماشای جهان گذران

دست در دست هم و مستِ نگاه و نگران

من و تو می‌ گذریم تا بدانند همه

از همه فاصله‌ ها

از تمام غم و از تلخی‌ ها

می‌ شود ساده گذشت.

 

heartآروم و ساده دوستت دارمheart


روباهی از شتری پرسید:
عمق این رودخانه چقدر است؟

شتر جواب داد:
تا زانو
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید ، آب از سرش هم گذشت!

روباه همانطور که در آب دست و پا می زد و غرق می شد به شتر گفت:
تو که گفتی تا زانووووو!

و شتر جواب داد: بله ، تا زانوی من ، نه زانوی تو!

هنگامی که از کسی م می گیریم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم.

«وماً هر تجربه ای که دیگران دارند برای ما مناسب  نیست


اﺳﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺷﺎﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺮﺳﺪ :

ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻪ ﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﺒﺎ ﻣ ﻨﺪ؟

ﻫﺮ ﺟﻮﺍﺑ ﺩﺍﺩﻧﺪ،
ﻔﺖ : ﺸﻤﺎﻧ ﺩﺭﺷﺖ .
ﺩﻭﻣﻔﺖ : ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ .

ﺩﺮ ﻔﺖ : ﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﺪ …!

 

ﺩﺭ ﺍﻦ ﻫﻨﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ، ﺩﻭ ﻟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻔﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ, ﺍﺯ ﻟﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﺎﺭ ﻟﻮﺲ ﻭ ﺯﺒﺎ ﺑﻮﺩ ،

ﻭ ﺩﺮ ﺳﻔﺎﻟ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ,ﺳﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﺯ ﻟﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺰ ﺭﺨﺖ.

ﺭﻭ ﺑﻪﺷﺎﺮﺩﺍﻥ ﺮﺩ ﻭ ﻔﺖ :
ﺩﺭ ﻟﻮﺍﻥ ﺭﻧﻦ ﻭ ﺯﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ،

ﻟﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟ ﺁﺑ ﻮﺍﺭﺍ, ﺷﻤﺎ ﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣ ﻨﺪ؟
ﻫﻤ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻔﺘﻨﺪ :ﻟﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟ ﺭﺍ !

 

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻔﺖ :ﻣ ﺑﻨﺪ؟
ﺯﻣﺎﻧ ﻪ ﺣﻘﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﺷﻨﺎﺧﺘﺪ،
ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﺘﺎﻥ ﺑ ﺍﻫﻤﺖ ﺷﺪ.


ما بچه بودیم .

بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .

گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 

شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.

نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.

اما چشممون گشنه نبود.

 

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.

مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .

زنش، زن خوبی بود .

آبگوشت مشتی بار میذاشت و

ادامه مطلب

مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید. 

 

☑️ یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود. 


نگاه همه به پرده سینما بود.
جشنواره فیلم های 10دقیقه ای .
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود.
دو دقیقه از فیلم گذشت 
چهار دقیقه دیگر هم گذشت 
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!

صدای همه درآمد.

اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک کودک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.

 

جمله زیرنویس فیلم: "این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقت نداشتید."

 

  • قدر زندگیتان را بدانید! 

قانون اول: اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده!

قانون دوم: در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته!

قانون سوم: هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقت.

قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.

قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن.

قانون ششم: هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.

قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.

قانون هشتم: از بله گفتن هم نترس.

قانون نهم: با خودت مهربون باش.

قانون دهم: اگه نمی‌تونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش.

قانون یازدهم: سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی.

قانون دوازدهم: برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری.

قانون سیزدهم: سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن.

قانون چهاردهم: در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار.

قانون پانزدهم: حرفی رو که نمی‌پسندی تائید نکن.

قانون شانزدهم: به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن و سپاس‌‌گذار باشن.

قانون هفدهم: با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن.

قانون هجدهم: در یاد دادن، بخشنده باش.

قانون نوزدهم: از کسی ناراحت هستی بهش بگو، ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو و انتظار عذرخواهی داشته باش.

قانون بیستم: عاشقی کن.


دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد
موعد عروسی فرا رسید
مردم میگفتند؛چه خوب
عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد
۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت
و چشمانش را باز کرد

مرد هیچ‌وقت نابینا نبود.!

او فقط مَــرد بود

شک نکن " دنیا همین است:
.
مرد بودن " دَرد " دارد . نامرد بودن " کـِـیـــف " !!


زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ

محبّت امور مادی، از ن و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگیِ والا و جاویدان)، نزد خداست. (14 بقره)

 

 

فرمت : MP3
حجم : 3.82MB

زمان : 00:10:34
 

برای دانلود و پخش آنلاین روی عکس زیر کلیک کنید

 


تناسب و هماهنگی اعداد در قرآن کریم از جنبه های اعجاز این کتاب مقدس است که هر روز موارد بیشتری از آن مورد کشف و شناسایی قرار می گیرد . از نمونه های این سیستم اعجازی می توان به تساوی و توازن در کلمه (( محبت )) اشاره کرد . نکته عجیب این است که خداوند حکیم 16 آیه از کتاب خود را به " کسانی که دوست دارد " و 16 آیه را به " کسانی که دوست ندارد " اختصاص داده است . به این معنا که در قرآن مجید عبارت (( الله یحب )) یعنی (( خداوند دوست دارد )) 16 بار وعبارت مع  (( الله لا یحب )) یعنی (( خداوند دوست ندارد )) نیز به همان تعداد یعنی 16 بار تکرار گردیده است !! این آیات بر حسب ترتیبشان در قرآن کریم به صورت زیر می باشند :

الف ) عبارت ((الله یحب)) 16 بار در آیات زیر تکرار شده است :

 1- (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) [البقرة: 195].

2- (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) [البقرة: 222].

3- (فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ) [آل عمران: 76].

4- (وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) [آل عمران: 134].

5-

ادامه مطلب

پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد. 
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
 از مادرش پرسید: 
مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ 
مادر گفت: 
از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟
 و قبلا به من گلایه نکردی. 
مادر پاسخ داد:
بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی


با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1 . به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه من را دوست نخواهند داشت !!


خطرناک ترین جمله دنیا چیست؟

 

گفته می‌شود خطرناک‌ترین جمله این است: 

«من همینم که هستم.»

 در این جمله کوتاه می‌توانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن و به ‌تدریج راندن آدم‌ها از اطراف خود را حس کنیم

پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن.

 

با تغییرات کوچک روز بروز حالمون بهتر میشه.


در باز شد؛ برپا ! برجا !

درس اول: بابا آب داد، ما سیر آب شدیم

بابا نان داد، ما سیر شدیم

اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان

و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود

و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودیم

 

کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم؛

و در زندگی گم شدیم.

همه زیبایی ها رنگ باخت!

و در زمانه ای که زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!

نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته

دیگر باران با ترانه نمی بارد!

 

و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم؛

زرد شدیم، پژمردیم

و خشک زار زندگیمان تشنه آب شد

و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم، 

جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،

و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح، طنین صدایی نیست.!

 

و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم 

و هرگز نفهمیدیم،

چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم!

 

پاکن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

 

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترهایمان از کاه بود

تا درون نیمکت جا میشدیم

ما پر از تصمیم کبری میشدیم

 

با وجود سوز و سرمای شدید

ریزعلی، پیراهنش را می درید

کاش میشد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک میشدیم!


در داروخانه

ﻓﺮﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﺮﺳﺪ :

ﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻦ؟

 

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﺰ ﺮﺳﺪ:

 ﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﻪ ﺩﺍﺭﻢ .

ﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﺮﺍﻧﺸﻮ ﻣﺨﻮﺍ

ﺎ ﺧﺎﺭﺟ؟

ﺍﻣﺎ ﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﺶ ﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ

 

ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺮﻓﺖ ﻭ ﻔﺖ : 

 

ﺍﺯ ﻭﻗﺘ ﺎﺭﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﻨﻢ

 

ﺍﻪ ﺧﺎﺭﺟﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟ ﺑﺪﻩ

ﻣﺘﺼﺪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺵ ﺦ ﺯﺩ

ــﻪ ﺣﻘــﺮﻭﻛﻮ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﺴــ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ  ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ !

 

 ــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ  ، ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭ ﻣ ﺮﻧـــﺪ.

جایگاه  شاه و گدا ،

دارا و نـدار ، قـبراست.

انـسانیت هـست کـه بـه یـادگار می ماند.


وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است. (134 آل عمران)

 

 

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ

و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‌افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند -و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، با اینکه می‌دانند. (135 آل عمران)

 

 

أُولَٰئِکَ جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ

آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن میمانند؛ چه نیکو است پاداش اهل عمل! (136 آل عمران)


روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن ست داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.

شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.


یه شب مهمون داشتیم، 
کفش ها توی حیاط جفت شده بود،
همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنه هاش خوابونده شده بود !

هرکس میخواست بیاد تو حیاط اون کفش ها رو میپوشید ،
میدونی چرا؟ 
چون پاشنه هاش خوابونده شده بود !

یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم ها مثل همین کفش های پاشنه خوابونده هستیم ،
برامون مهم نیست کی سوارمون میشه ! 

یادت باشه که اگر سر خم کنی، 
اگر خودت به خودت احترام نذاری، 
اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره !

کفشِ پاشنه خوابونده نباش


هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!

هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند، بدون اذان .
اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند. 

چقدر کوتاهست این زندگی.
به فاصله یک اذان تا نماز .

به خیلی چیزا باید فکر کرد و عمیق شد.


سلام
این یک سوپرایز هستش که مجموعه عکس نوشته های گلچین و مرتب شده از کهکشان و شگفتی های آفرینش هستش
مدتیه دارم گلچین میکنم تا یک مجموعه کامل از بزرگی خلقت رو واستون ارسال کنم

واقعا دیدتون رو از کهکشان بازتر میکنه

این مطلب و عکس هاش رو از دست ندید

روزهای آینده ارسال میکنم

ممنون


وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ

هیچ‌کس، جز به فرمان خدا، نمی‌میرد؛ سرنوشتی است تعیین شده؛ (بنابر این، مرگ پیامبر یا دیگران، یک سنّت الهی است.) هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود، در این راه گام بردارد،) چیزی از آن به او خواهیم داد؛ و هر کس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او می‌دهیم؛ و بزودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد. (١٦٩ آل عمران)

 


الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده‌اند، یاد می‌کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند؛ (و می‌گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! (١٩١ آل عمران)

 


إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا

اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می‌شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می‌پوشانیم؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد می‌سازیم. (٣١ نساء)

 


إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است. (٤٨ نساء)

 


وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا

و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهای خوبی هستند! (٦٩ نساء)


برای دانشمندان غربی روشن گردیده سنگهایی که ازآنها برای ساختن اهرام درمصراستفاده می شده فقط ازجنس گل بوده است واین دانشمندان تصورمی کنند که این کشف علمی اختصاص به آنان دارد ، درحالیکه قرآن کریم در14 قرن پیش دراین کشف ازآنان سبقت گرفته است .!

 

 

پژوهشگران فرانسوی وآمریکایی تاکید دارند که سنگهای غول پیکری که فراعنه برای ساخت اهرام استفاده می کردند فقط از گل ساخته شده اند که

ادامه مطلب

منفجر شدن ستاره‌ها کوچکترین نشانه‌ای است از دو نیم شدن آسمان در روز رستاخیز است. دانشمندان کشف کردند که وقتی ستاره‌ای منفجر می‌شود به صورت گلی با رنگهایی زیبا درمی‌آید. این حقیقت را قرآن قبل از 14 قرن آشکار ساخته و خداوند در مورد روز رستاخیز می‌فرماید:

"پس آن‌گاه که آسمان شکافته شود تا چون گل سرخ گون و چون روغن مذاب و روان گردد (آن روز سخت هولناک از گنه پشیمان شوید)."

(سوره الرحمن – آیه 37)

پاک و منزه باد پروردگار را.

---------------------

به قلم: عبد الدائم الکحیل

www.kaheel7.com/fa

 

منبع: NASA


مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ، ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان زند می رسد. خان از وی می پرسد که چه شده است ؟ این چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید همه ی اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.

خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت ، تو کجا بودی؟

مرد می گوید من خوابیده بودم.
خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

  • مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادیخواهان می شود .

مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم!!!

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید این مرد راست می گوید ، ما باید بیدار باشیم .


می گویند با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد !
شما گوش نکنید، چون اگر چنین بود از منش و شخصیت هیچکس ،چیزى باقى نمی ماند !

هرکس هر چه به سرت آورد فقط خودت باش. 
نگذار برخورد نادرست آدمها ، اصالت و طبیعت تو را خدشه دار کند.

 اگر جواب هر جفایى ، بدى بود که داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب می شد !
اگر نمی توانى شخص مثبت زندگی کسى باشى.
اگر براى یاد دادنِ همان خوبى هایى که خودت بلدى ، ناتوان هستی
اگر خوبى کردى و بدى دیدى

کنار بکش، اما بد نشو.

این تنها کاریست که از دستت بر می آید. 
تو شخص مثبت زندگی خودت باش.


اگر تغییر نکنیم ، حذف می شویم .
 برای جلوگیری از حذف شدن در بازی زندگی ، باید تغییراتی را در خودمان و زندگی مان به وجود آوریم .

کلیدهای این تغییر عبارتند از :

کلید اول: خواستن
کلید دوم: خالی کردن ذهن از تعصب ها
کلید سوم: باور مثبت نسبت به خود
کلید چهارم: عمل کردن

به یاد داشته باشیم که عظمت زندگی تنها به دانستن نیست بلکه تلفیقی از علم و عمل است.


با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ 
یک زن و شوهر با 4تا بچشون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه، 
قیمت بلیط ها رو بهشون اعلام کرد، 
ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد 
و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود 
که پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند.!

ناگهان پدرم دست در جیبش کرد 
و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد 
و روی زمین انداخت،سپس خم شد 
و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد 
زد و گفت: ببخشید آقا،
این پول از جیب شما افتاده!

مرد که متوجه موضوع شده بود،
بهت زده به پدرم نگاه کردو گفت:
متشکرم آقا.!

مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش 
بچه هایش شرمنده نشود،
کمک پدر را پذیرفت،بعد از ینکه بچه ها 
بهمراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،
ما آهسته از صف خارج شدیم 
و بدون دیدن سیرک به طرف خانه  برگشتیم 
و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم!

"آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم"
ثروتمند زندگی کنیم، 
بجای آنکه ثروتمند بمیریم!
انسانیت نهایت دین داریست!

 

از خاطرات چارلی چاپلین


         خالی شو، پُر می‌شوی     
        قانع باش، غنی می‌شوی   
       ساده باش، عمیق می‌شوی   
     قضاوت نکن، عادل می‌شوی
    بنده خـدا باش، آزاد می‌ شوی
   خــودت باش، بی‌همتا می‌شوی
 ضعف خود را بپذیر ، قوی می‌شوی.
دوست داشته‌باش، محبوب‌می‌شوی


تسلیم سرنوشت شو،

                    حاکم تقدیر می‌شوی               
سکوت پیشه‌کن، 
                   همه چیز گویا می‌شود                
دخالت را رها کن،  
                     هدایت آغاز می‌شود              
سخنت را کوتاه کن، 
                   تأثیرش زیاد می‌شود               
برخود حکومت کن ، 
                    از خود فراتر می‌روی                 
به تاریکی ذهن آگاه شو، 
   روشنایی وجودت را فرا می‌گیرد
ذهنت را در «هیچ کجا» متمرکز کن،
« همه چیز » در ذهنت جا می‌گیرد


از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ،خانومی جوان و محجبه بساط لیف و جوراب و . جلوش پهن بود ،دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید !
تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری ؟
ما که تازه از حموم در اومدیم ،اونم اینهمه !

گفت: تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ،وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا  گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ،برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه.

 برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی (شادی روحش فاتحه مع الصلوات)

 

ادامه مطلب

مرد کری بود که می‌خواست به عیادت همسایه مریضش برود. با خود گفت: من کر هستم. چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟ او مریض است و صدایش ضعیف هم هست. وقتی ببینم لبهایش تکان می‌خورد. می‌فهمم که مثل خود من احوالپرسی می‌کند. کر در ذهن خود, یک گفتگو آماده کرد. اینگونه:

من می‌گویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت(مثلاً): خوبم شکر خدا بهترم.
من می‌گویم: خدا را شکر چه خورده‌ای؟ او خواهد گفت(مثلاً): شوربا, یا سوپ یا دارو.
من می‌گویم: نوش جان باشد. پزشک تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان حکیم.

من می‌گویم: قدم او مبارک است. همه بیماران را

ادامه مطلب

دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی با صفا باشی و صادق
به جز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است

دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است
خطا باشد ز مردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است.


إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا

خداوند، شرک به او را نمی‌آمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌آمرزد. و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دوری افتاده است. (١١٦/نساء)

 

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا

(شیطان میگوید) و آنها را گمراه می‌کنم! و به آرزوها سرگرم می‌سازم! و به آنان دستور می‌دهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینشِ پاک خدایی را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جای خدا ولّیِ خود برگزیند، زیانِ آشکاری کرده است. (١١٩/نساء)

 

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا

شیطان به آنها وعده‌ها (ی دروغین) می‌دهد؛ و به آرزوها، سرگرم می‌سازد؛ در حالی که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمی‌دهد. (١٢٠/نساء)

 

 

أُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا

آنها [= پیروان شیطان‌] جایگاهشان جهنم است؛ و هیچ راه فراری ندارند. (١٢١/نساء)

 

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا

و کسانی که ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند، بزودی آن را در باغهایی از بهشت وارد می‌کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. وعده حق خداوند است و کیست که در گفتار و وعده‌هایش، از خدا صادقتر باشد؟! (١٢٢/نساء)


اگر می‌خواهید زیبا باشید،

یک دقیقه مقابل آینه
پنج دقیقه مقابل روحتان
و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید

آدمها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.
بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ 

اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید
آنها را زیبا هم خواهید یافت
زیرا حس زیبا دیدن 
همان عشق است.


فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده.

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.

فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.


ﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺸﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣ ﺁﻣﺪ ﻨﺎﺭﺵ ﻣ ﻧﺸﺴﺖ !
ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺭﻧﻦ ﻤﺎﻥ
ﻣ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪ
ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﺎ ﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﻦ ﻧﺒﻮد

ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺯﻧﺪ
ﺗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﺲﻣﺮﺧﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﺸﺪ ﺸﺎﺩ ﺍﻦﺮﻫﻦ . . .
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﻮﺩ ، ﺳﺮﻣﺸﻖﺁﺏ . . .
ﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻢ ﺟﺎﺧﻮﺍﺏ . . .
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺩﻡﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﺴ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﻫﺮ ﺴ . . .

ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ
ﺑﺴﺎﺭ ﻧﺴﺖ . . .
ﺣﻒ ﻫﺮﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗﺮﺍﺭ ﻧﺴﺖ ! !

 

نیما یوشیج


سلام دوستان

این اولین مطلب در موضوعات "کمپین انفاق هفتگی به فقرا" هستش

ممنون از اینکه همیشه با نظراتتون از وبلاگ حمایت کردید 

حالا بنده میخوام دوستان و نزدیکانمو و همهء شما مهربون هارو واسه یک عمل خیر به یاری خدا دور هم جمع کنم تا وقتی خدا عمر بده.

 

اولین فاز جمع شدن دوستان هم عقیده

دومین فاز شفاف سازی و آپدیت روزانه تمامی وجوه واریزی (برای اطمینان اعضا)

سومین فاز مشخص کردن افراد نیازمند و کمک کردن به اونها هستش (با ارسال عکس و فاکتور در کانال برای اطمینان اعضاء)

 

باید بگم برای کمک به وسع مالیتون نگاه نکنید به قلبتون نگاه کنید! اگر با مایید بسم الله.

شماره تماس خودم : 09206803737

شماره کارت : 6037997560350358 (پوریا قلعه-بانک ملی)


قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

بگو: «من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ [= روز رستاخیز] می‌ترسم! (انعام/١٥)

 

 

 

 

مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ

آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خویش ساخته؛ و این همان پیروزی آشکار است.» (انعام/١٦)

 

 

 

 

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ قُل لَّا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ

بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می‌رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی می‌دهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمی‌دهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرارمی‌دهید، بیزارم!» (انعام/١٩)

 

 

 

 

وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ

کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده‌اند، ببینی! می‌گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم! (انعام/٢٧)

 

 

 

 

بَلْ بَدَا لَهُم مَّا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ

(آنها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان می‌کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده‌اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند؛ آنها دروغگویانند. (انعام/٢٨)

 

 

 

 

وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ

آنها گفتند: «چیزی جز این زندگی دنیای ما نیست؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!» (انعام/٢٩)

 

 

 

 

وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَىٰ وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ

اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده‌اند، ببینی! (به آنها) می‌گوید: «آیا این حق نیست؟» می‌گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)» می‌گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می‌کردید!» (انعام/٣٠)

 

 

 

 

وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی‌اندیشید؟! (انعام/٣٢)

 

 

 

 

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ

(آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) ً خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد). (انعام/٤٤)

 

 

 

 

وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

و به وسیله آن (قرآن)، کسانی را که از روز و رستاخیز می‌ترسند، بیم ده! (روزی که در آن،) یاور و سرپرست و شفاعت‌کننده‌ای جز او [= خدا] ندارند؛ شاید پرهیزگاری پیشه کنند! (انعام/٥١)


محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.

همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، 
جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد!!

 

پروفسور سمیعی


الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْتَرِینَ

اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنابر این، از تردید کنندگان مباش!

 

 

 


می گویند

خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد ،

تا بدانی که نمی شود به عبادتت ،

به تقربت و به جایگاهت اطمینان کنی!

 

خدا هیچ تعهدی برای آنکه

تو همانی که هستی بمانی ، نداده است

 

شاید به همین دلیل است که

سفارش شده وقتی حال خوبی داری 

و می خواهی دعا کنی ، 

یادت نرود عافیت و عاقبت بخیری بطلبی

 

 پس به خوب بودنت مغرور نشو 

که شیطان روزی مقرّب درگاه الهی بود!


در کنار آنهایی باش که نور می‌آورند و جادو می‌کنند، آنها که با چوب جادویی کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه خودشان تو و جهان را متحول می‌کنند و همه بازی‌ها را به هم می‌زنند. 

 

کسانی که قصه‌های زیبا می‌گویند و تو را به چالش می‌کشند و تغییرت می‌دهند. کسانی که به تو اجازه نمی‌دهند که خودت را دستِ‌کم بگیری و افق زندگی‌ات را کوچک بپنداری. این جادوگران با قلب‌های تپنده و پر شور، خوانواده اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی.

 

 

ویلفرد پترسون


کارگری که اهالی یکی از روستاهای قزوین بود، به تهران رفته تا با فعالیت و دست رنج خود پولی تهیه کند و به ده خود برگشته و با زن و بچه خود برای امرار معاش از آن پول استفاده نماید.

پس از مدتی کار کردن، پول خوبی به دستش آمد و عازم ده خود گردید.

یک مرد تبهکاری از جریان این کارگر ساده مطلع می شود و تصمیم می گیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتی که هست پول او را بد و تصاحب نماید.

کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالی عازم ده شد، غافل از اینکه مردی بد طینت در کمین اوست.

 

بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زن و بچه اش رفت، آن خائن، شبانه به پشت بام می رود و از سوراخی که پشت بام گنبدی شکل خانه های آن ده معمولاً داشته و اطاق آنها نیز دارای چنین سوراخی بود کاملا متوجه آن کارگر می شود.

در این میان می بیند که وی پول را زیر گلیم می گذارد.

با خود می گوید وقتی که آنها خوابیدند، بچه شیرخوار آنها را به حیاط برده و بیدار می کنم و به گریه اش می اندازم.

از صدای گریه او، پدر و مادرش بیرون می آیند.

در همان موقع با شتاب خود را به پول می رسانم و حتما به نتیجه می رسم.

 

پدر و مادر می خوابند.

نیمه های شب، آرام آرام وارد اطاق شده و بچه شیرخوار را به انتهای حیاطی که وسیع بود آورده و به گریه می اندازد.

در همان جا بچه را می گذارد و خودش را پنهان می نماید.

از گریه بچه، پدر و مادرش بیدار می شوند و از این پیشامد عجیب، وحشت زده و ناراحت با شتاب به سوی بچه می دوند.

در همین وقت، خود را به پول می رساند.

همین که دستش به پول می رسد، زله مهیب و سرسام آوری قزوین را می لرزاند.

همان اطاق به روی سر آن خراب می شود و او در میان خروارها خاک و آوار، در حالی که پول را بدست گرفته می میرد.

 

اهل خانه نجات پیدا می کنند، ولی از این جریان اطلاع ندارند و با خود می گویند دست غیبی ما را نجات داد.

پس از چند روزی که خاک ها را به این طرف و آن طرف ریختند تا اثاثیه خانه و پول را به دست بیاورند، ناگاه چشمشان به جسد آن که پول ها را به دست گرفته می افتد و از راز مطلب واقف می گردند.

 

منبع: داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱


روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من وهمسر وفرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم

خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.

درراه یکی از دوستانم به اسم 

ابانصررا دیدم و او را از فروش خانه باخبرساختم

پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : 

برو و به خانواده ات بده

به طرف خانه به راه افتادم 

در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند 

آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .

گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .

بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .

اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم . 

روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .

که ناگهان ابانصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !

در خانه ات خیر و ثروت است !

گفتم: سبحان الله !

از کجا ای ابانصر؟

گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است

گفتم : او کیست؟

گفت : تاجری از شهر بصره است پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .

سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم.

درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم 

ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد

کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .

شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند 

و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .

به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند 

گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد

سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت .

از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ،

دوست داشتن تعریف و تمجید مردم

چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم .

آیا چیزی برایش باقی نمانده؟

گفتند : این برایش باقی مانده !

و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .

سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و 

گفت : نجات یافت 

 

 

کتاب (وحی القلم)نویسنده مصطفی صادق رافعی


می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .

 

آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . ))

 

آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : 

 

(( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) 

 

یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس صد رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .


ﻭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻪ ﻣﺎ،
" ﺩﻝ"
ﺭﺍ ﺑﻪ " ﺩﻧـــﺎ" ﺑﺎﺧﺘﻢ

ﺧﺎﻧـــﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ، ﺭﻭ
" ﺗـــﺎﺭ ﻋﻨـــﺒﻮﺗ "
ﺳﺎﺧﺘﻢ
ﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧ ﺭﺍ، ﻪ " ﺁﺩﻡ" ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻢ
ﻬــــﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻨـــــﻪ، ﻧﺸﻨﺎﺧﺘـــﻢ
ﻭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻪ
" ﺧﻮﺩﺧــﻮﺍﻫ "، ﺮﺒﺎﻧﺮ ﺷﺪ
ﺑ ﻣﺤـــﺎﺑﺎ، ﺳﻮ ﺗﺨﺮﺐ ِ " ﺷـــﺮﺍﻓـــﺖ" ﺗﺎﺧﺘﻢ
ﺣﺮﻣﺖ "ﺍﻧﺴـــﺎﻥ" ، ﺷﺴـــﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ
ﺮ ﺑ ﺟــــــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺯﺮ ــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ
ﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮـــﺶ،
ﻨﺪﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻧﻮﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺣـــــﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ ﺮﺩﺍﺧﺘﻢ
ﺩﺮ ﻓﻬــــﻤﺪﻢ ﺑﺎ "ﺧــــﻮﺩ " ، ﻣﺎ ﻪ ﺮﺩﻢ ﻭ ﻪ ﺷﺪ

ﻣﺎ " ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ " ، " ﺁﺩﻣـــــﺖ " ، ﻣﺎ " ﺧــــﺪﺍ " ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘیم


نان گران است ؟ ما نمی‌دانیم
نرخِ جان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

گُـردهٔ مـا بـرای بـعـضـی هـا
نردبان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

سهم ملت فقط از این سفــره
استخوان است ؟ ما نمی دانیم

 

در خبر گفت : میم الف است
چیستان است ؟ ما نمی دانیم

 

پـیـش یـک عـده پُست و‌ مقام
چون دُکان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

شهر هِـرْت است و گویی
پـاسبـــان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

هر بلایی  که میشود نازل
امتحان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

رتـــبـهٔ مـا از انـتـهـا ســوم
در جهان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

پای هر چیز جز منافع شخصی
در میان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

شاعرِ شعرِ فوق بعد از این
در امان است ؟ ما نمی‌دانیم


إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ

خداوند، شکافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده خارج می‌سازد، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؛ این است خدای شما! پس چگونه از حقّ منحرف می‌شوید؟! (انعام/٩٥)

 

 


وَکَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ وَلِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ

و اینچنین آیات (خود) را تشریح می‌کنیم؛ بگذار آنها بگویند: «تو درس خوانده‌ای (و آنها را از دیگری آموخته‌ای)»! می‌خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم. (انعام/١٠٥)

 

 


وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

و ما دلها و چشمهای آنها را واژگونه می‌سازیم؛ (آری آنها ایمان نمی‌آورند) همان‌گونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند! و آنان را در حال طغیان و سرکشی، به خود وامی‌گذاریم تا سرگردان شوند! (انعام/١١٠)

 

 


وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ

اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند. (انعام/١١٦)

 

 

 


وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُوا یَقْتَرِفُونَ

گناهان آشکار و پنهان را رها کنید! زیرا کسانی که گناه می‌کنند، بزودی در برابر آنچه مرتکب می‌شدند، مجازات خواهند شد. (انعام/١٢٠)


جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد ،

 بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : 

آری من مسلمانم.

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا،

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،

جوان با اشاره. 

به گله گوسفندان به پیرمرد گفت : 

که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد،

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند

پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

 

 جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : 

آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

 

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند،

 

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : 

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود.!


شیر و گرگ و روباهی با هم به شکار می روند. آن ها با همراهی هم یک گاو وحشی، بز و خرگوش شکار کردند

 

شیر به گرگ می گوید این سه شکار را تقسیم کن. گرگ گفت گاو وحشی که بزرگتر است از آن شماست. 

 

من از بز استفاده می کنم و خرگوش هم قسمت روباه باشد. شیر گفت چه گفتی؟ در جایی که من وجود دارم تو اظهار وجود می کنی

 پیشتر بیا. 

 

گرگ که پیش آمد شیر با پنجه های نیرومندش او را در هم درید.

سپس شیر رو به روباه کرد و گفت حالا تو این شکارها را تقسیم کن.

 

روباه گفت سرورم این گاو فربه برای صبحانه شما، این بز هم غذای وسط روز شما و خرگوش هم برای شام مناسب است. شیر گفت تو این تقسیم کردن را از که آموختی؟

 

روباه گفت از سر بریده گرگ!!!


ﺷﺨﺼ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻦ ﺷﺨﺼ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . 

 

ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭ ﺗﻪ ﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺮﺩ ﻮﺎﻧ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺮﺍ . 

ﺍﺯ ﺩﺪﻥ ﺍﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻮﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. 

 

ﺍﺯ ﺍﻭ ﺮﺳﺪ ﻪ ﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﻨ.

ﻮﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:

 

ﻭﻗﺘ ﻣﻦ ﺑﺮﺍ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧ ﻣﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﺸﻮﻧﺪ.

 ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ راصدا میزند ﺍﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﻤﺘﺮم


♦️ﻣﺘﺮﺳ ﺭﺍ ﺗﻔﻨ ﺩﺍﺩﻢ ﺗﺎ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ ﻓﻬﻤﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ " ﺍﺭﺑﺎﺑﻤﺎﻥ " ﺷﺪ . . . . . . !!!

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﺎﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﻨ ﺷﻮﺩ ، ﺩﻨﻤﺎﻥ ﺳﺎﺳ ﺷﺪ! 

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻣﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻧﺴﺎﻧﺘﻤﺎﻥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺷﺩ!

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﻤﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ ﺷﻮﺩ ، ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺎﻥ ﺧﺎﺑﺎﻧ ﺷﺪ!

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺷﺎﻩ ﻭ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺁﻗﺎ ﻭ ﺁﻗﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﻢ!

 

ﺧﻼﺻﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﻤﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ، ﺩﺭﺩ بی ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺮﻓﺘﻢ .!


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

 

مردی قوی هیکل، در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند.
روز اول 18 درخت برید.
رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد.
روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد ولی 15 درخت برید.
روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط 10 درخت برید.

به نظرش آمد که ضعیف شده است.
نزد رئیسش رفت و عذرخواهی کرد و گفت نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم، درخت کمتری می برم.
رئیس پرسید آخرین بار، کی تبرت را تیز کردی؟
او گفت برای این کار وقت نداشتم، تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم.

 

 

 

امام علی (ع) میفرمایند مردم در دنیا از جهت کار و عمل دو دسته اند:

اول آنکه در دنیا

ادامه مطلب

1 -    باریتعالی می‌فرماید:

و چون بندگان من از دوری ونزدیکی من پرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود و هر که مرا خواند دعای او اجابت کنم. پس بایست دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند باشد تا به سعادت راه یابند. سوره بقره – آیه 186

همانا خدا ازتو به تو نزدیکتر است و هنگامی که او را می‌خوانی او شنواست و دعای تو را اجابت می‌کند به شرط اینکه از روی پاکی نیت باشد که پاک بودن نیت یکی از مهمترین عوامل اجابت دعا می‌باشد.

حالا چگونه متوجه می‌شوید که دعایتان از روی پاکی نیت است؟

ابتدا ازخود بپرس که

ادامه مطلب

1- کرانه های کیهان

خداوند تبارک و تعالی درحالی که انسانها وجنیان رابه مبارزه دعوت می کند می فرماید :

" ای گروه جن وانس ! اگرمی توانید ازکرانه های آسمانها وزمین خارج شوید ؛ پس بیرون روید ؛ خارج نمی شوید مگربا سلطان ( نیروی برتر) .  (الرحمن/33)

این یک اصل ثابت علمی است که خروج انسان به خارج از کیهان برای او غیر ممکن است ؛ زیرا مسافت هایی که ما را از دورترین کهکشان قابل رؤیت جدامی کند بیشتر از 20 میلیارد سال نوری با ما فاصله دارد و اگر انسان بتواند با سرعت نور که بالاترین سرعت در جهان هستی است (300 هزار کیلومتر در ثانیه) حرکت کند ، درآن صورت به 20 میلیارد سال زمان نیاز دارد! حال باخود تامل کنید که آیا انسان می تواند چنین کاری کند ؟!

این حقیقتی علمی است که قرآن کریم در14 قرن پیش بیان فرموده است !

 


2- شکاف ماه

دانشمندان آژانس فضایی آمریکا (ناسا) به تازگی وجود شکافی را برسطح ماه کشف کرده اند که طول این چاک به هزاران کیلومترمی رسد وبه

ادامه مطلب

شیخ رجبعلی خیاط میفرمود

بطری وقتی پر است و می‌خواهی
خالی اش کنی ، خمش می‌کنی .
هر چه خم شود خالی تر می‌شود ؛
اگر کاملا رو به زمین گرفته شود
سریع تر خالی می‌شود .


دل آدم هم همین طور است ؛
گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم ، غصه ،
از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران .

قرآن می‌گوید :

"هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛

خم شو و به خاک بیفت ؛

" این نسخه‌ای است که خداوند برای
پیامبرش پیچیده است.


ازعجایبی که خداوندتبارک وتعالی درقرآن مجید قرارداده است سوره ای است که نام مبارک آن " اللیل " به معنای " شب " می باشد واین سوره تاکید می کند که شب هرچیزی را     می پوشاند وفرامی گیرد واین حقیقتی است که دانشمندان علوم کیهانی نیزآن رادرهستی ثابت کرده اند .

وعجیب تراینکه شماره ی این سوره درقرآن کریم 92 می باشد و کلمه " اللیل " ومشتقاتش نیز درقرآن کریم دقیقا 92 باریعنی به شماره ی سوره " اللیل " تکرارشده است .

حالا دراین تساوی عددی دقت کنید : آیا این برابری عددی می تواند یک موضوع تصادفی باشد یا اینکه خداوند سبحان اراده کرده است که آیات کتابش محکم باشد ؟!

خداوند بلند مرتبه دراین مورد می فرماید :

" این کتابی است که آیاتش استحکام یافته ، سپس از جانب (خدای) حکیم وآگاه ، (روشن) بیان شده است ."  (هود/1)

 

 

خداوند متعال برای جهنم هفت درب قرارداده است ومی فرماید : " (جهنم را) هفت درب است که هردربی برای ورود گروهی معین شده است ." (حجر/44)

نکته جالب آن است که کلمه "جهنم" درقرآن کریم 77 بارکه مضربی ازعدد 7 است تکرار شده است واین هماهنگی عجیب برمحکم کاری وبدون نقص بودن کلمات قرآنی گواهی   می دهد .

ازسوی دیگرپیامبر اکرم (ص) خبرداده است که جهنم مکانی

ادامه مطلب

هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم.!

بدترین ها "عبرت" میشوند.!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند.

با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.


اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.
هرکس هر چه به سرم آورد فقط خودم میباشم
اگر جواب هر جفایى بدى بود،
داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود.
اگر همان اندک مهربانیم را از بر نشدند.
اگر خوبى کردم و بدى دیدم
کنار میکشم!!!
اما بد نمیشوم.
زیرا این تنها کاریست که از دستم بر میاید.
مهم نیست با من چه کردند.
من قهرمان زندگی خودم می مانم
من آدم خوبه ى زندگی خودم میباشم
با وجدانم آسوده میخوابم
سرم را پیش خدایم بالا میگیرم
و بخاطر همه چیز شاکر میباشم

زندگی تولد دارد . . .
زندگی مرگ دارد . . .
زندگی عهد دارد . . .
زندگی پیمان دارد . . .
زندگی حساب دارد . . .
زندگی کتاب دارد . . .
زندگی خوب دارد . . .
زندگی بد دارد . . .
زندگی اصول دارد . . .
زندگی قانون دارد . . .
زندگی تاوان دارد . . .
زندگی امتحان دارد


چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.

اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است.
بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.

 آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و
از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».

استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.

چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند

آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.

سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
 
کدام لاستیک پنچر شده بود ؟"


(ابواب) جمع کلمه ی (باب) وبه معنی (درب) می باشد .

خداوند متعال تعداد درب های بهشت را درقرآن کریم هشت درب ذکرکرده است ؛ همانطورکه که حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم درحدیث متواتری فرموده است : (فِی الْجَنَّةِ ثَمَانِیَةُ أَبْوَابٍ فِیهَا بَابٌ یُسَمَّى الرَّیَّانَ لا یَدْخُلُهُ إِلا الصَّائِمُونَ) یعنی : دربهشت هشت درب موجود است که یکی ازآنها ریان نامیده می شود وغیراز روزه داران کسی ازآن درب وارد نمی شود .( به روایت بخاری ومسلم)

ازسوی دیگر خداوند متعال تعداد درب های جهنم را هفت درب ذکرکرده است ودرآیه ی 43و44 سوره حجرمی فرماید :

(لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ) یعنی : برای آن (دوزخ) هفت درب است ؛ (و) برای هردربی گروه معینی تقسیم شده اند .

 


بااین حساب مجموع درب های بهشت وجهنم برابر 15= 7+8 می شود .

حال اگرکلمه ی (ابواب) را درقرآن کریم شمارش نماییم ، درکمال تعجب می بینیم که به تعداد دربهای بهشت وجهنم یعنی 15 بار تکرارشده است !

حال پرسش این است :

آیا این برابری عددی می تواند تصادفی واتفاقی باشد یا اینکه دلیل محکمی است برحقانیت کتاب خداوند بلند مرتبه و صدق کلام مبارک او ؟!


ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.

عشق یعنی مشکلی اسان کنی

دردی از در مانده ای درمان کنی.

 

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

 

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر

واگذاری اب را ، بر تشنه تر 

عشق یعنی دشت گل کاری شده

در کویری چشمه ای جاری شده

 

عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق اید و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود


چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد، صحبت میکردند.

 

اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم.

 

دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.

 

سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.

 

چهارمی گفت : همه تون میدونید که مادر چه قدر خواندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون چشمهاش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صدهزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه.

 

برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر چهارم قرار گرفتند.

 

پس از تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت:

 

میلتون(اولی) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگه. من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم.

مایک (دومی) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد. ولی من همه دوستانمو از دست داده ام، همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم.

ماروین (سومی) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم. پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. خیلی تند میره اما فکرت خوب بود ممنون هستم.

 

ملوین (چهارمی) عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت و با هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ی خیلی خوشمزه ای بود! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد.!


آیا میدونید مجسمه میدون دربندتهران کدوم شخصیت قهرمان ایرانیه؟؟

زمستان ۵۲ سال پیش، یک گروه آمریکایی هواپیماشون در کوه های شمال تهران سقوط می کند! یک چترباز آلمانی رو برای نجات آمریکایی ها می فرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر می کند و آویزان باقی می ماند!

در آن زمان یکی از کار آمدترین نیروهای ویژه استاد چتر، کایت و کوهنوردی ارتش، گروهبان "امیر قدم شاهی" برای نجات جان این گروه انتخاب می شود!

او قهرمانانه تمامی گروه را نجات می دهد و در آن زمان از طرف کندی رییس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا می گردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر به عمل می آید و به پاس این عملیات شجاعان مجسمه او ساخته و تا کنون ۵۱ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده است!

✅او که با درجه ی سرهنگی باز نشسته شد، تنها ایرانی هستش که از رئیس جمهور آمریکا مدال شجاعت گرفته و در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ فوت کرد!


روزی باران شدیدی می بارید.
ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد.
در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.
ملا داد زد: آهای فلانی!
کجا با این عجله؟

همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟
ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟

همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت.

چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را باز کرده بود و داشت بیرون را تماشا می کرد که یکدفعه چشمش به ملا افتاد که قبایش را روی سر کشیده است و دارد به سمت خانه می دود.

فریاد زد: آهای ملا!
مگر حرفت یادت رفته؟
تو چرا از رحمت خداوند فرار می کنی؟

ملانصرالدین گفت: مرد حسابی، من دارم می دوم که کمتر نعمت خدا را زیر پایم لگد کنم!!!


دلش خوش است که این شهر، شهر قرآنیست
و دین مردم این منطقه، مسلمانیست

 

توریست خیز ترین جای زمین، خاک ایران است
که میزبان پناهندگان افغانیست

 

نمازخانه فراوان، نماز خوان اندک
تعجب من از این داغهای پیشانی است

 

سرایدار اداره لیسانس تاریخ است
رئیس، دیپلمه از رشته های غیر انسانیست

 

برای اینکه به یک پست خوبتر برسی
ملاک ، حفظ دو تا سوره با روانخوانیست

 

و طرحهای زمین خورده علتش این است
که کار اکثر مسئول ها سخنرانیست

 

دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت
علاج پول اضافیش ، مکه درمانیست

 

همیشه مثل گداها لباس می پوشد
برای اینکه بگوید که وضع بحرانیست

 

اگرچه خانه اش از بافتهای فرسودست
ولی برای حسینیه ساختن، بانیست

 

برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو
بزن به آینه با سنگ، سنگ مجانیست….


إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَىٰ بِهِ أُولَٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ

کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را بعنوان فدیه (و کفّاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ‌یک آنها قبول نخواهد شد؛ و برای آنان، مجازاتِ دردناک است؛ و یاورانی ندارند. (آل عمران/٩١)

 

دریافت


إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَىٰ بِهِ أُولَٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ

کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را بعنوان فدیه (و کفّاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ‌یک آنها قبول نخواهد شد؛ و برای آنان، مجازاتِ دردناک است؛ و یاورانی ندارند. (آل عمران/٩١)

 

دریافت

 

 

لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ

هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است.(آل عمران/٩٢)

 

دریافت


پیامدهای شهوت پرستی در کلام امیر مؤمنان علی علیه السلام

 

درباره پیامدهای شهوت پرستی و پیروی از هوای نفس، تعبیرات دقیق، حساب شده و تکان دهنده ای در احادیث اسلامی دیده می شود که در این بحث تنها به کلام پیشوای متقیان حضرت علی علیه السلام اشاره می شود:

 

1- امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «اهجروا الشهوات فانها تقودکم الی رکوب الذنوب و التهجم علی السیئات، از شهوات سرکش بپرهیزید که شما را به ارتکاب انواع گناهان و هجوم بر معاصی می کشاند. » (25)

 

2- این مساله گاهی به قدری شدید می شود که به کلی دین انسان را بر باد می دهد، چنان که در حدیث دیگری می فرمایند: «طاعة الشهوة تفسد الدین، فرمانبرداری ازشهوات نفسانی، دین انسان را فاسد می کند. » (26)

 

3- آن حضرت در تعبیر دیگری می فرمایند:

ادامه مطلب

به تازگی دانشمندان دریافته اند که رشد انسان در سن بیست  و یک سالگی متوقف نمی گردد بلکه مغز تا سن چهل سالگی به رشد خود ادامه می دهد، یعنی رشد انسان تا سن چهل سالگی کامل نمیشود. این همان چیزی است که قرآن به آن اشاره کرده است: ( حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ) [الأحقاف: 15]

 

(چون به رشد و نیرومندی خود و به سن چهل سالگی برسد، گوید ای پروردگار من، به من الهام کن تا نعمتت را سپاس گزارم.) باید گفت سبحان الله. چه کسی رسول اکرم (ص) را ازاین حقیقت علمی آگاه کرده است؟

 

 

 

 

در تازه ترین پژوهش علمی مشخص شده که

ادامه مطلب

رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم درباره ی نشانه های ظهور رستاخیز می فرمایند :

 

1. "همانا ازنشانه های برپایی ساعت قیامت آن است که تجارت گسترش می بابد وثروت منتشرمی گردد." [به روایت نسایی]

 

امروزه می بینیم که تجارت وبازرگانی به عنوان تکیه گاه اقتصاد جهانی محسوب می شود وگستردگی آن به حدی است که حتی هرفردی می تواند ازطریق اینترنت وبه صورت آنلاین ازهرکجای دنیا به تجارت وخرید وفروش مبادرت ورزد واین درحالی است که چنین مسأله ای درزمان پیامبربزرگوارحضرت محمد صلوات الله وسلامه علیه رایج ومتداول نبوده است ، بلکه درآن عصرکشاورزی بیشترین انتشاروپراکندگی راداشته است! به راستی چه کسی رسول عظیم الشأن را ازاین حقیقت آگاه ساخته است ؟!

 

 

2. " ساعت قیامت بپانمی شودمگرزمانی فرارسدکه درآن

ادامه مطلب

♦️طبق قوانین فیزیک
قراردادن یک آهن در میدان مغناطیسی
پس از مدت کوتاهی
آنرا به "آهن رُبا" تبدیل میکند.

حال.
قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسیِ بدبختی،
میشود "بدبختی رُبا".
و قرار دادن در میدان مغناطیسیِ خوشبختی،
میشود "خوشبختی رُبا".
 
هرچه را که میبینید
هرآنچه را که میشنوید
و هر حرفی که میزنید
همه دارای انرژی مغناطیسی هستند
و ذهن شما را "همان رُبا" میکنند!

پس همیشه با افراد سالم ، باهوش ، موفق و سعادتمند معاشرت نمایید تا خصوصیات آنها را جذب کنید.

به قول مولانا :

تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هرچیز که در جستن آنی، آنی


دیگران را ببخشید…
بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی

نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.
انسان های نارس این موارد را زیاد دارند ؛

شما انسانی رسیده باشید!
با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید ،

و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید…
از کنار این ها رد شوید …

اگر هوای دلتان ابری شد و چشم هایتان باریدند،
بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند

برای آنها که نمی دانند و
زمین دلشان خشک شده است،
اینجاست که دل بخشنده شما
چشمه جوشانی می شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.


ﺪﺭ ﺯﺣﻤﺘﺶ ﺩﺭ ﺩﻣﺎ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺎﺭ ﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺴﺮ 26 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑ ﺗﻮﺟﻪ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ اینستاگرام ﺍﻦ ﺴﺖ ﺭﺍ ﺬﺍﺷﺖ :
 ﺑﺴﻼﻣﺘ ﻫﻤﻪ ﺪﺭﻫﺎ . !

ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺎﺭﻫﺎ ﺧﺎﻧﻪ .
ﻭﻟ ﺩﺧﺘﺮﺵ لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﺲ ﺑﻮ ﺴﺖ ﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ .!

ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮک ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻔﺘﻢ ﺑ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤ ﻓﻬﻤ؟؟
ﺭﺍﺳﺘ، ﺴﺖ جفتشون ﻠ ﻻ ﺧﻮﺭﺩ .

ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺧﺎﺗﻢ ﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺯﺒﺎ ﺭﺍ ﻪ ﺧﺮﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭ ﺩﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﺮﺩ .
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﻪ ﺑﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﺮﺳﺪﻩ ﺍ ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﺖ ﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ
اما ! ﺭﻭ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :ﺑﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﺪﺮ ﺑﺪﺍﻧﻢ!

آیا تا بحال ! ﻫ ﻓﺮ ﺮﺩﻩ ﺍﻢ ﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﺎ ﻣﺠﺎﺯ
 ﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ  ﻓﻀﺎ ﺣﻘﻘ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؟؟!!


سلام و عرض ادب

محتوای پوشه این مطلب هر هفته 2 الی 3 بار آپدیت میشه تا وقتی که کامل شه و این توضیحات پاک شن.

لینک این مطلب برای دسترسی راحت تر در لینک های مهم وبلاگ قرار خواهد گرفت.

لطفا با دقت بالا ببینید و تفکر کنید! آیا برای روبرو شدن با خالق خودتون آماده هستید؟ آیا اعمالتون شمارو نجات خواهد داد؟ یا بالعکس.!

 


یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد.
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند.

طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است.

اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.

عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند:.
فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟

دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید.

اما همسر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.

وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم.

 

می‌گویند :زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛

سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.

اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.

اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا"حس زیبا دیدن"همان عشق است.!


زندگی دیکته ای نیست
 که آن را به ما خواهند گفت!

زندگی انشایی است
که تنها باید خودمان بنگاریم؛

زندگی می چرخد.
چه برای آنکه میخندد،
چه برای آنکه میگرید.

زندگی دوختن شادی هاست.

زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست.

زندگانی هنر هم سفری با رنج است.

زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است.


♦️ مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد :

"خداوندا زله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."

روزی زله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و میخانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"

امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زله بیاید و میخانه ات خراب شود !"

پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت :

در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری !


در روزگاران پیشین،  شغلی به نام خوشه‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند می رفتند و پشت سر دروگران راه می رفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر می داشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور می داد که شه درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ می فرماید :

ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

 

فکر می کنم بسیاری از دستفروشان، «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنها که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شه درو کنیم و شه خرج کنیم .

 

*امید کسی را ناامید نکنیم.*


دانشجویی به استادش گفت:

استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:

تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید!

 

 

enlightened سلام ^_^

قدرت و وجود پر عظمت خالق هستی در تمام آفرینش هویدا است.

من تعجب میکنم از کسی که خدای متعال برای اون معجزه ای نورانی (قرآن) به روشنی خورشید حتی نورانی تر فرستاده ولی بجای خوندن اون میخوان خدا مستقیم دل و دیدشونو ت بده!

من خیلی به قرآن فکر میکنم، قرآن اونقدر محکم و نورانی هستش که قابل توصیف با هیچ کلمه ای نیست. خود ما باید چراغ سبزی چیزی نشون بدیم که ارزش راهنمایی بیشتری داشته باشیم.

با فرض اینکه همه به خدا و آخرت ایمان دارن (کم یا زیاد) یکی دو قدم از خودتون فاصله بگیرید و صادقانه خودتون رو قضاوت (و رسیدگی) کنید قبل از اینکه به حسابتون رسیدگی بشه.


اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟!

اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟!

اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا؟!

اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟!

اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا؟!

اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟!

اگر قبر حق است ساختمان های مجلل !چرا؟

اگر قیامت حق است خیانت به مردم چرا؟!

اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از او چرا؟!


بعداز مقاومت محمدکریم مبارز مصری،
درمقابل فرانسوی‌ها و شکست او، قرار
 بر اعدامش شد

 

که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه می‌کرد، من به تو فرصتی می‌دهم تا ده هزار سکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی.

محمدکریم گفت: من الان این پول را
 ندارم اما صدهزار سکه از تاجران
 می‌خواهم،می‌روم تهیه می‌کنم و باز می‌گردم.

 

محمدکریم به مدت چند روز در بازارها با
 زنجیر برای تهیه پول گردانیده ‌شد اما
 هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی
 جهت آزادی او نشد و حتی بعضی
 طلبکارانه می‌گفتند که با جنگ‌هایش
وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد
 ناپلئون برگشت!!!!!

 

ناپلئون به او گفت:
چاره ای جز اعدام تو ندارم، نه به خاطر
 کشتن سربازهایم، بلکه به دلیل جنگیدن
برای مردمی که پول را مقدم بر وطن
خود می‌دانند.

 

دانایی که برای جامعه‌ ای نادان مجاهدت
می کند مانند کسی است که خودش را
آتش می‌زند تا روشنایی را برای عده ای
 کور فراهم سازد!


دکتر ویکتور فرانکل تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشویتس معروف به قتل گاه آدم سوزی ، جان سالم بدر ببرد ،

او در نامه‌ای خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ اینگونه می‌نویسد :

چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند ،
من اتاق‌های گازی را دیدم که توسط بهترین مهندسین طراحی می‌شدند ،
من پزشکـان مـاهـری را دیدم که کودکـانی معصوم و بی‌ گناه را به راحتی مسموم میکردند ،
من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند ،

من فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند.
و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد.
از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانش‌آموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.

پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نیست و هرکسی می‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترین ثروت هر کدام از آنها انسانیت است که با هیچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقایسه نیست !!


 
♦️برشی از کتاب انسان در جستجوی معنا


ﺍﺗﻮﺑﻮﺳ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺍﺮﺍﻧ را ﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻫﻢ ﺑﻨﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﻪ ﻣ ﺑُﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﺯ ﺷﻬــﺮﻫﺎ ﺗﺮـﻪ ﻨـﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻤـﺮﺎﻩ، ﺟﻬﺖ ﻣﺮﻣّﺖ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﻨﻤﺎﺪ . ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺮﺩﻩ ﻭ ﺎﺩﻩ ﻣ ﺷﻮﻧﺪ .
ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐـﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺎﺭ ﻭ ﺿﻤﻦ ﻨﺮــﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻣ ﺮﺳﺪ ﺷﻐﻞ ﺷﻤﺎ ﺴﺖ؟
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺎﺳﺦ ﻣ ﺩﻫﺪ ﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻫﺴﺘﻢ ﻧﻤــﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻣ ﻨﻢ، ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﻭ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺳﺨﻨـﺮﺍﻧ ﻣ ﻧﻤﺎﻢ ﻭ .
ﺗﻌﻤﺮﺎﺭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺆﺍﻝ ﻣ ﻮﺪ ﺍﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻣ ﺩﺍﻧﻢ، ﺷﻐﻠﺘﺎﻥ ﺴﺖ؟
ﺭﻭﺣﺎﻧ ﺎﺳﺦ ﻣ ﺩﻫﺪ ﺷﻐﻞ ﺩﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ .
ﻨﺮــﺮ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻟﺒــﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸــﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣ ﻮﺪ، ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻫﺴﺘﻢ، ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﻢ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣ ﻨﻢ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻧﻤـﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﺎﻓﺖ ﻮﻝ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺎﺭﻡ ﺑﺮ ﻣ ﺮﺩﻡ .
ﻣﺮ ﻣ ﺷﻮﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ "ﺷﻐﻞ " ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩ؟ !
ﺭﻭﺣﺎﻧ ﺑﺎﺪ ﻣﺎﻧﻨـﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺑﺎﺷـﺪ ﻭ ﺍــﺮ ﺎﺭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﻦ ﺍﻧﺠـﺎﻡ ﻣ ﺩﻫﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻓﺮﻀﻪ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ، ﺩﺭﻏﺮ ﺍﻨﺼﻮﺭﺕ ﺍﺮ ﺑﺮﺍ ﺩﺭﺎﻓﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺎﺷﺪ ﻪ ﻫـﺮ شخصی ﻣ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺭﺎﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻦ ﺟﺎﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺮﺩ .!


♦️ مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.

هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال

غلام گفت:

«ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»


فکر می کنید چقدر زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله داریم؟

فوق العاده کم، فقط ۱۰ درصد عمر، برابر با ۵/۵ سال!!!

 

حتما به فکر خواهید رفت و حتما افسوس خواهید خورد…
توصیه می شود بخوانید و مجددا ساعت زندگی را تنظیم کنید…

    دکتر حبیب زاده تا حال محاسبه کرده اید چقدر زمان خالص در عمرتان دارید؟ برای شما حساب کرده ایم:

  •     در یک محاسبه بسیار ساده، اگر بنا باشد هر انسانی متوسط ۷۰ سال عمر کند (که ظاهرا در زمان ما این اندازه عمر، حداکثر مقدار است)، و روزانه:
  •     ۷ ساعت آن را استراحت کند، ۶ ساعت شب و ۱ ساعت روز، یعنی کمی کمتر از یک سوم عمر خود، و
  •     ۱.۵ساعت تفریح سالم کند اعم از ورزش، با خانواده بودن و با دوستان بودن، یعنی یک شانزدهم عمر خود، و
  •     ۱.۵ساعت برای سه وعده خوردن و تغذیه و میان وعده ها زمان صرف کند، یعنی یک شانزدهم عمر خود، و
  •     ۱ساعت برای بهداشت جسمی وقت بگذارد یعنی یک بیست و چهارم عمر خود، و
  •     ۱ساعت برای کارهای احتمالی و پیش آمدها مانند خرید و اتفاقات غیرمنتطره زمان صرف کند، ‌یعنی یک بیست و چهارم عمر خود را،‌ و
  •     ۱ ساعت برای رفت و آمد در جامعه زمان بگذارد یعنی یک بیست و چهارم عمر خود،
  •     نیم ساعت برای مسایل عبادی واجب وقت صرف کند یعنی یک چهل و هشتم عمر خود،

در کل مدت زمانی برابر با

ادامه مطلب

♦️ عارفی!قصر و پدر و مادر و همسر و همه
را در جستجوی حقیقت ترک کرد بعد از سالها
به خانه برگشت.وقتی همسرش سوال کرد:

آیا چیزی که دنبالش بودی در همین جا و در
کنار خانواده ات پیدا نمیشد ؟

عارف جواب داد : من پس ازسالها تلاش این
نکته را فهمیدم که.


               "جز بیکران درون انسان "
 نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برای
جستن


سه سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیت الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیت الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفت‌وگو کند.

 

محبوبیت آیت الله طالقانی در این منطقه، شگفت‌انگیز است. بیشتر مردم هم از آرای ی آیت الله طالقانی خبر نداشتند. بیشتر مجذوب رفتار و اخلاق آن بزرگ‌مرد بودند. از میان گفت‌وگوها و دیده‌ها و شنیده‌های مردم طالقان، چند خاطره برای من بسیار جالب بود؛ از جمله:

 

۱: از چندین نفر شنیدیم که وقتی آیت الله طالقانی به ما می‌رسید، فقط دربارۀ کار و بار ما گفت‌وگو می‌شد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف می‌زد و با کشاورز دربارۀ کشاورزی و با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانش‌آموزان. کسی به یاد نداشت که آیت الله طالقانی، مردم را برای شنیدن سخنانش گرد خود جمع کرده باشد و چیزهایی بگوید که ربطی به زندگی روزمرۀ مردم نداشته باشد.

 

۲: یکی از اهالی روستا می‌گفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از ان مشهور منطقه به آیت الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را برای خواندن نماز در مسجد تشویق نمی‌کنید. آیت الله طالقانی به آن مشهور گفته بود: من صبح‌ها در این هوای سرد زمستان، فانوس‌به‌دست تا سرِ چشمه می‌روم و وضو می‌گیرم. بعد هم آهسته و قدم‌ن به سوی مسجد می‌روم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمی‌آید.

(زمستان‌های طالقان، بسیار سرد و طولانی است. ما در نیمۀ بهار به طالقان رفتیم و در همان ایام، آب چشمه‌ای که آیت الله طالقانی از آن وضو می‌گرفت، فوق العاده سرد بود)

 

۳: پیران روستا می‌گفتند: روزی آیت الله طالقانی را دیدیم که با عده‌ای از مردم به سمت کوه مقابل روستا می‌روند. بالای کوه، مزار یکی از اجداد ایشان بود. آیت الله طالقانی وقتی به مزار رسید، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع کرد به خراب کردن دیوارک‌هایی که مردم با خشت، دور قبر ایشان ساخته بودند. ظهر هم در مسجد محل سخنرانی کرد و گفت: دیدم کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا. او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. ولی اینها باعث نمی‌شود که شما برای هر مشکلی بروید آنجا و نخ و پارچه گره بزنید.


در ایران پدرها و مادرها مقابل فرزندشون همدیگر را نوازش نمی کنند و در آغوش نمی کشند و اینکار رو مقابل کودک زشت می دانند.

اما هنگام مشاجره رعایت فرزند را نمی کنند و مقابل او با هم مشاجره می کنند و فرزند چه بسا از داد و بیداد آنها به گریه می افتد! خوب در ایران کودکان از کجا مهرورزی بیاموزند؟
نوازش و مهرورزی در مدرسه ممنوع است.
در خانواده ممنوع است.

پس ذهن کودک در ایران بیشتر از مهرورزی، خشونت را می آموزد.

جان لنون چه زیبا گفته: در جهانی زندگی می‌کنیم که باید پنهانی عشق ورزی کرد، در حالی‌ که در روز روشن خشونت را تمرین میکنند.

بیایید مهربان باشیم.


هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:

به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.

حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.

دیگران را نمی بخشی،
خودت در تب و تاب خواهی بود.

به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته است.

سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام و شلوغی خواهی بود.

گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.

دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی شد.

به بدنت توجه نمیکنی، بدنت به تو بی توجهی می کند و بیمار می شوی.

دیگران را مسخره میکنی ، خودت دلقک تر جلوه میکنی.

از دیگری و شرایط نفرت داری ، اما این خودت هستی که مسموم از سم نفرت درون خودت میشوی.

صبور نیستی ، آرامش و نتیجه مطلوب را از دست میدهی.

دوست نمی داری، دوست داشتنی نمی شوی.

خود را دریاب.

 

بیرون زتو نیست
هر چه در عالم هست
در خود بطلب
هر آنچه خواهی
که تویی

 

مولانا


حواسمان نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم
چگونه یک نفر را به هم میریزیم!

چند نفر را به جان هم می اندازیم!

چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم!
چقدر زخم میزنیم.!

حواسمان نیست؛ که ما میگوییم  و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان.

اما یکی ممکن است گیر کند!
بین کلمه های ما. بین قضاوتهای ما.
بین برداشت های ما

دلی که میشکنیم ارزان نیست.


چشم ها داستان های زیادی برای گفتن دارند.

 

بیشتر از دهن ها!

دهن ها خجالتی اند.

ملاحظه کارند.

ساکت میشن.

لوس میشن.

ناراحت میشن.

اون حرفی که نباید رو میزنن و اونی که باید رو نه!

 

اما چشم ها نه.

ت ندارند.

پنهون کاری بلد نیستن.

اما تا دلت بخواد صادق ان.

باید ها و نباید هارو باهم لو میدن!

 

به چشم ها بیشتر از دهن ها میشه اعتماد کرد. جدیشون بگیریم!


تمام مدت عمر با افرادی سر و کار داشته‌ام که میل سیری ناپذیری برای یک خواسته‌ی جدید داشته‌اند. یک قطعه زمینِ دیگر، یک ملک دیگر، یک ماشین مدل بالا، یک وسیله‌ی جدید.
انگار همه چیز را می‌خواهند ببلعند؛ اما وقتی با این آدم‌ها حرف می‌زنید و می‌خواهند درمورد احساساتشان بگویند، می‌دانی چه می‌گویند؟ آن‌ها با داشتن اینهمه رفاه و امکانات هنوز به دنبال محبت هستند‌.

چنان تشنه‌ی محبت بوده‌اند که به اشتباه چیزهای دیگری را جایگزین آن کرده‌اند. آن‌ها به شدت رو به مادیات آورده‌اند و چشم دارند که معنویات به دنبال آن‌ها بدود. هیچگاه نمی‌توان مادیات را جایگزین مهر و محبت و عشق کرد.

 

✍️ میچ آلبوم
سه‌شنبه‌ ها با موری


افراد تحقیر کننده نقش چاقو را در هر محفلی دارند . زبانی به زهرآگینی تیغ‌های خارپشت دارند. شما هیچگاه از این‌ها تعریفی بدون نقص نمی‌شنوید. آنها همواره در هر صفحه‌ای سفید لکه‌ای سیاه پیدا خواهند کرد.

افراد این گروه سفیهانه دیگران را کوچک می‌کنند تا از خود فردی بزرگتر بسازند. این افراد اعتماد بنفس اندکی دارند و همواره حس می‌کنند وجود صفات مثبت در شما یا دیگران آنها را تهدید میکند. تنها طریقی که افراد این گروه برای ادامه‌ی حیات اجتماعی بلدند بریدن و کوچک کردن تصویر دیگران است تا مبادا از تصویر ذهنی آن‌ها از خودشان بزرگتر باشد.

 

آدم‌ های سمی
✍️ لیلیان گلاس


روزی سگی داشت در چمن علف می خورد، سگ دیگری از کنار چمن گذشت، چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد. آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد!
ایستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می خوری؟!
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت:
من؟ من سگ قاسم خان هستم!
سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:
سگ حسابی! تو که علف می خوری؛ دیگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش!!

 

زمستان بی‌بهار

✍️ ابراهیم یونسی

 


تنها بچه‌ها نیستند که بچگانه رفتار می‌کنند. بزرگسالان نیز ورای هارت و پورت‌هایشان، متناوباً بازیگوش، مضحک، خیال‌باف، آسیب‌پذیر، افسارگسیخته، وحشت‌زده، شرمسار و نیازمند دلداری و گذشت میشوند.

ما در دیدن شیرینی و شکنندگی بچه‌ها و طبیعتا کمک کردن به آنها و آرام‌کردن‌شان حسابی خبره هستیم. میدانیم که نزد آنان چطور بدترین وسواس‌ها، کینه‌جویی‌ها و خشم‌های خود را کنار بگذاریم.
میتوانیم انتظاراتمان را واسنجی کنیم و توقعات کمتری نسبت به همیشه داشته باشیم؛ دیرتر عصبانی میشویم و کمی بیشتر نسبت به امکان عصبانیت ناخواسته هوشیاریم.

ما خودخواسته با آنان با مهربانی رفتار می‌کنیم ولی به طرز عجیب و اسفناکی از بروز چنین مهری به هم‌سن‌وسالانمان روی‌گردانیم.

زندگی کردن در دنیایی که انسان‌های بسیاری با بچه‌ها خوش‌رفتاری می‌کنند، فوق‌العاده است. حتی بهتر هم می‌شد اگر در جهانی زندگی می‌کردیم که نسبت به خصلت‌های بچگانه‌ی یکدیگر کمی خوش‌رفتارتر بودیم.

 

سیر عشق
✍️ آلن دوباتن


إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می‌شود، ایمانشان فزونتر می‌گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. (انفال/٢)

 

 


الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ

آنها که نماز را برپا می‌دارند؛ و از

ادامه مطلب

چهار جمله از چهار کودک که در 
تاریخ بشر به خط سیاه حک شده است 

یک: دختر سوری بود که در وقت جان
 کندن یعنی آخرین مرحله زندگیش گفت :
 همه چیز را به خداوند خواهم گفت

دوم: دختر معصومی که از وحشت
 جنگ سوریه از صحنه جنگ فرار 
میکرد خطاب به خبرنگاری که 
می خواست ازش فیلم بگیرد در 
حالت گریه وزاری گفت : 
عموبه خاطر خدا عکسم را نگیر
چون بی حجاب ام

سوم: دختری کوچکی بود که از گرسنگی 
چنین گفت: ای الله چیزی نمانده از
 گرسنگی بمیرم نان خوردن نداریم
 مرا به جنت خود ببر که در آنجا نان بخورم

چهارم دختر افغانی بود که در انفجار 
دستش زخمی شده بود دکتردرحال 
آمادگی برای عمل جراحی بودتا 
دستش را قطع کند دخترک گفت: 
آقادکتر آستینم را پاره نکن جز
 این لباس دیگر ندارم

 

این نتیجه تمام جنگهاست چه ببری چه ببازی


آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟" 

 

آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:

در تمام دنیا هر سال بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می‌کنند پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.

و دو نفر به مسابقات نهایی.

وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟" و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"

 


♦️به تقویم ها اعتمادی نیست،

اگر تحولی در دل و زندگیت روی داد مبارک است؛

 

راز نو شدن را باید دانست

و گرنه بهار یک فصل تکراریست!

گذشت عمر تبریک ندارد.

 

صافی دلها و نو شدن ها تبریک دارد.

 

شاد ترین ایام را برایتان  آرزو دارم

 

نه برای امروز ، بلکه برای فردای هر روز . . .


( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)

 

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است

 

که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود

و بسیار بسیار آدم فقیری بود.

 

یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

 

نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.

 

 

مضمون این نامه :

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدمت جناب خدا !

 

سلام علیکم ،

اینجانب

ادامه مطلب

این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پند آموز است که در یک برنامه ی تلوزیونی مطرح شد.

 

مجری یک برنامه تلوزیونی که مهمان او یک فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید؛ بیشترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟

 

فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:

چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی *خوشبختی* را چشیدم.

 

در *«مرحله ی اول»* گمان میکردم خوشبختی در

ادامه مطلب

تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِینَ

اینها آیات خداست؛ که بحق بر تو می‌خوانیم. و خداوند (هیچ گاه) ستمی برای (احدی از) جهانیان نمی‌خواهد. (آل عمران/١٠٨)

 

 

دریافت


سلام و عرض ادب

این مطلب رو یکی از دوستان خوبمون توی گروه واتس اپ عاشقان خدا به اشتراک گذاشته بود.

چیزی براتون میفرستم عشق کنید ولی قول بدین برا همه خیلی دعا کنین
ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن 

www.imamali.net/vtour

وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید یه مقدار صبر کنید تصویر شفاف میشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کردهر جای حرم که دوست دارید زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج


بفرستین توی گروه و کانال هاتون همه استفاده کنن


گاهی اوقات بر سر راه آدمیزاد

آدم هایی قرار میگرند

که فراتر از یک دوست معمولی هستند؛

که می شود با آن ها به هر چیزی بخندی

دوست هایی هستند در زندگی

که بی دغدغه می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد؛

می شود یادت برود که میزبانی یا مهمان!

جایی که هستی خانه اوست یا خانه خودت!

حتی می شود ناگفته های دلت،

آن هایی که جرأت گفتنش به خودت هم نداری، بهشان بگویی

و …

مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند!

چقدر خوبند این آدمها

و چقدر همه ما نیاز داریم

به حداقل یکی از آنها…


وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ

اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادی) سبب نمی‌شد که همه مردم امت واحد (گمراهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می‌شدند خانه‌هایی قرار می‌دادیم با سقفهایی از نقره و نردبانهایی که از آن بالا روند، (زخرف/٣٣)

 

 

 

وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِئُونَ

و برای خانه‌هایشان درها و تختهایی (زیبا و نقره‌ای) قرار می‌دادیم که بر آن تکیه کنند؛ (زخرف/٣٤)

 

 

 

 

وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ

و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است! (زخرف/٣٥)

 

 

تفسیر آیه ٣٣~٣٥ سوره مبارکه زخرف از استاد قرائتى

 


♦️دیر زمانی نیست که دریافته ام ؛ وقتی از کسی کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت برده ی او می شوم؛

 

او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛

اشتهایم را ازبین می برد؛

آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و لذت کار کردن را از من می گیرد؛

 

اعتقاداتم را ازبین می برد و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛

او آزادی فکرم را می گیرد و هر کجا که می روم برایم مزاحمت ایجاد می کند؛

 

هیچ راهی برای فرار از او ندارم!!!.

 

تازمانی که بیدارم، بامن است و وقتی که خوابیده ام، وارد رویاهایم می شود؛

وقتی مشغول رانندگی هستم یا وقتی در محل کار خود هستم، کنارم است؛

هرگز نمی توانم احساس شادی و راحتی کنم.

 

او حتی بر روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می گذارد؛

او مجبورم می کند تا به خاطر سوء هاضمه، سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم؛

او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من 

می د؛

 

بنابراین دریافته ام 

اگر نمی خواهم یک برده باشم، در دل نسبت به دیگران کینه و رنجشی نداشته باشم!

خود را در آیینه نگریستم 

و دریافتم ارزش من بیش از یک فکر نا آرام است


از یه جایی بــه بعد.دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم

از یه جایی بــه بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم 

از یه جایی بــه بعددیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم.!!

پس قدر خودمون ، خانواده مون ، دوستانمونو، زندگیمونو و کلأ حضور خوشرنگ مون رو تو صفحهء دفتر وجود بدونیم. محبت تجارت پایاپای نیست٫

چرتکه نیندازیم که من چه کردم وتودرمقابل چه کردی!

بیشمار محبت کنیم.

حتی اگربه هردلیلی کفه ترازوی دیگران سبک تر بود.


روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد . او از پیدا کردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد(به دنبال پول بیشتر و گنج!). 

او در مدت زندگیش ، 296 سکه یک سنتی ، 48 سکه پنج سنتی ، 19 سکه ده سنتی ، 18 سکه بیست و پنج سنتی و 12 اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد! یعنی در مجموع سیزده دلار و هفتاد شش سنت . 

در برابر به دست آوردن این مقدار پول ، او زیبایی دل انگیز 25580 طلوع خورشید، درخشش 112 رنگین کمان و منظره درختان زیبا را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ، را ندید ! پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.

 

در زندگی فقط به دنبال پول نباشیم.

واز زیبایی های اطرافمان لذت ببریم

و همواره شکر گزار نعمت های الهی باشیم.


♦️ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته 

بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم 

در کنار قبر پدرش بود.

 

 ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد

 و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى

 است و نوشته روى سنگ رنگین است. 

 

مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در

 میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، 

ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و 

مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

 

فقیرزاده در پاسخ گفت: 

تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین 

بجنبد، پدر من به بهشت رسیده 

 

سعدی


این داستان واقعی است:

 

روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام دارد،نداشت.

لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود.

این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.

زیرا که او با بقیه بچه ها بازی نمی کرد و لباسهایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی کرد.

تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت ✖️ در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت " نیاز به تلاش بیشتر دارد" احساس لذت می کرد.

روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند.

معلم کلاس اول درباره اونوشته بود" تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام می دهد".

معلم کلاس دوم نوشته بود" تیدی دانش آموز نجیب و دوست داشتنی در بین همکلاسی های خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است"

اما معلم کلاس سوم نوشته بود" مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را

ادامه مطلب

ﺍﺮ ﻣﺘﻮﺍﻧ ﺍﻗﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎﺵ ،

ﺍﺮ ﻧﻪ ﺩﺭﺎ ﺑﺎﺵ ، ﺍﺮ ﻧﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ !!

ﺍﺮ ﻧﻤﺘﻮﺍﻧ ﺭﻭﺩ ﻮ ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺰ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻧﺸﻮ ، ﻧﻬﺮ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﺭ ،

ﺯﻻﻝ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻮﺷﺶ ﺯﺒﺎﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺪﻪ ﻦ

ﻭﻗﺘ ﺟﺎﺭ ﺑﺎﺷ ، ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩﺍ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪ ﻣﺪﻫ ، 

ﺳﺒﺰﻩ ﻫﺎ ﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﺭﺍ ﺩﺪﻩﺍ؟

ﻪ ﺯﺒﺎ ﺸﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﺪهد ﻭ ﻣﺎﻭﺭﺍ ﺁﻥ ﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻟﻄﻒ ﻭ ﺯﺒﺎ

ﺍﻨﻬﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻧﻬﺮ ﻮ ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭ ﺍﺳﺖ ، 

ﺲ ﻮ ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭ ﺷﻮ .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Jessica modiran-sanat فروشگاه پارسیس مغز خط خطی مترجمی زبان ترکی استانبولی باربری در پاسداران ، اتوبار در پاسداران